جامعه سینما : مریم عربی/بیش از نیمی از مردم دنیا معتقدند که بخش عمده فیلمسازان بالیوودی مخاطبهای خود را نادان فرض کردهاند! دقیقا بهخاطر همین ارادت جهانی به فیلمهای بالیوودی است که عبارت «فیلم هندی» در طول زمان از معنای حقیقی خود توسعه پیدا کرده و بهتنهایی همه صفات مضحک موجود در عالم را دربر گرفته است؛ بیمعنا، لوس، کلیشهای، بینمک و بیش از حد تحمل اغراقآمیز. هندیها ملت عجیبی هستند که بیشترین مجال بروز عجایب خاص خود را انگار در عرصه سینما پیدا کردهاند. تولیدات بالیوود خصایص عجیب و غریب کم ندارد. در ادامه چند موردش را کنار هم چیدهایم.
از هالیوود تا بالیوود
بالیوودیها علاقه دیوانهواری به بازسازی فیلمهای هالیوودی دارند. اصلا اوج آمال و آرزوهایشان این است که یک فیلم مشهور هالیوودی را بردارند و با چاشنی رقص و آواز همراه کنند و میزان رمانس و گریه و زاری آن را چند برابر کنند. نتیجه کار اغلب مصیبتی میشود مهیبتر از تسونامی! یک فیلم کلاسیک تبدیل میشود به بزرگترین شوخی زمانه خودش که با هیچ کلامی قابل توصیف نیست.
هرکس که ذرهای با سینمای بالیوود آشنایی داشته باشد، میداند که بالیوودیها سالانه حدود ۱۰۰۰ فیلم تولید میکنند و از این نظر از هالیوودیها پیش هستند. اما به جرئت میتوان گفت که از این ۱۰۰۰ فیلم هندی، ۹۹۹ موردش به نوعی از داستان فیلمهای هالیوودی الهام گرفته است؛ از کلاسیکهایی مثل «چاینا تاون» یا «محله چینیها» گرفته تا غیرکلاسیکهایی مثل «بروس آلمایتی». نتیجه هردو مورد اغلب یک درام سوزناک و بیمنطق هندی است.
کابوس سکوت برهها
یکی از مشهورترین بازسازیهای بالیوودی بازسازی فیلم «سکوت برهها» است که نسخه هندی آن Sangharsh نامگذاری شده است. پلیس جوان قصه که اینبار به جای FBI عضو CBI است، به دنبال یک قاتل زنجیرهای با لباسهای عجیب و غریب میافتد. هانیبال لکتر نسخه هندی «سکوت برهها» برخلاف ورژن اصلی آدمخوار نیست. احتمالا دلیل آن این بوده که در زبان هندی نامی پیدا نمیشده که با کلمه «کانیبال» به معنای کسی که آدم میخورد، همقافیه باشد! نکته جذابتر ماجرا این است که هانیبال هندی اصلی بیگناه پشت میلههای زندان افتاده است. او یک دل نه صد دل عاشق پلیس جوان میشود و بیش از نیمی از فیلم به خیالبافی این دو نفر درباره روابط عاشقانهشان میگذرد. هانیبال لکتر و کلاریس استارلینگ هندی در برف با هم میرقصند و برای هم آواز میخوانند! از طرف دیگر پای یک عاشق دلخسته دیگر هم در میان است تا مثلث عشقی داستان شکل بگیرد؛ عاشقی که دائما از پشت تلفن برای کلاریس آواز میخواند و تلاش میکند از او دلبری کند. خلاصه اینکه بالیوودیها بهکلی فاتحه یکی از بهترین تریلرهای دنیا را خواندهاند و آن را به یک کمدی رمانتیک تبدیل کردهاند که بیشتر شبیه به یک کابوس است. در پایان ماجرا معلوم میشود که قاتل اصلی کودکی از معبدی دورافتاده است که میخواهد با کشتن آدمها قدرت نامیرایی پیدا کند. آدم خوبها این قاتل را دستگیر میکنند، اما در پایان قصه هانیبال لکتر در دستان کلاریس جان میدهد. فیلم با صحنه اعطای مدال شجاعت به کلاریس هندی تمام میشود، درحالیکه همه فکر و ذکرش پیش لکتر است و همچنان درباره او خیالپردازی میکند. نکته جالب ماجرا اینجاست که کارگردان هندی صحنه رویاروییهای کلاریس و لکتر در زندان را پلان به پلان کپی کرده، اما تا انتهای داستان هیچ معلوم نمیشود اگر لکتر هندی بیگناه به زندان افتاده، برای چه این اداهای هانیبالوار را درمیآورد و اصرار دارد خودش را یک قاتل آدمخوار با شخصیتی پیچیده جلوه بدهد.
لئون؛ موزیکال انفجاری
Bichhoo نسخه هندی فیلم مشهور فیلم «لئون» یا «حرفهای» است که ماجرای آدمکش حرفهای سرد و خشنی را روایت میکند که مسئولیت نگهداری از دختر همسایهاش را بر عهده میگیرد. حدود ۷۰ درصد فیلم مستقیما از «لئون» کپیبرداری شده، اما خبری از جاذبه رابطه عجیب دختر و آدمکش حرفهای نیست؛ چون فیلمسازان هندی به این نتیجه رسیدهاند که بهتر است دختربچه ماجرا در نسخه هندی فیلم ۲۲ ساله باشد!
۳۰ درصد باقی فیلم مربوط به رقص و آوازهای مرسوم هندی است. البته این مسئله برای یک فیلم هندی موضوع عجیبی نیست، چون همه فیلمهای هندی موزیکال هستند. اما اینکه یک ترمیناتور و خلافکار حرفهای را در گیرودار درگیریها در حال پیچ و تاب خوردن و رقص و آواز ببینیم، موضوعی است که فقط از منطق بالیوودیها برمیآید.
اما دیوانهوارترین بخش ماجرا در همان صحنه پایانی فیلم اتفاق میافتد که پلیسهای فاسد ساختمان را به آتش میکشند و لئون به سبک قهرمانهای اکشنهای کلاسیک با آنها مبارزه میکند. حتی در جایی از دل انفجار بیرون میپرد. هندیها هم این صحنه را دیدهاند و احتمالا با خود گفتهاند: عجب صحنه خوبی! اما باید کمی دیوانهوارتر شود. بهتر است لئون را تبدیل به سوپرمن کنیم. اینجاست که لئون قصه مثل یک سیمرغ بر فراز آتش به پرواز درمیآید و از آن صحنههای ناب بالیوودی خلق میکند که این روزها نمونهاش به صورت فایل گیف، فراوان در کانالها و گروههای تلگرامی پیدا میشود. این صحنه در نسخه هندی دوبرابر طولانیتر و چند برابر خشنتر از نسخه اصلی است. تعداد پلیسهایی هم که در این صحنه کشته میشوند، چند برابر است. سازندگان فیلم آنقدر در لحظه فیلمبرداری این صحنه به وجد آمدهاند که بهجرئت میتوان گفت تعداد پلیسهایی که در این صحنه میمیرند، از تعداد آنهایی که وارد ساختمان شدهاند، بهوضوح بیشتر است.
رقص با خرسهای دیزنی در «شبهای تالادگا»
اسم فیلم شبهای تالادگا برای فیلمبینها آشناست؛ فیلمی درباره زندگی یک اتومبیلران حرفهای. نسخه هندی این فیلم Ta Ra Rum Pum نام دارد که داستان زندگی یک اتومبیلران مشهور و همسر زیبایش را روایت میکند. این راننده دو فرزند با اسامی خندهدار چمپ و پرنسس دارد و در یک ویلای بزرگ زندگی میکند که البته بهخاطر یک تصادف ناگوار و مرگبار، از دست میرود. برای آنکه همه چیز به نسخه هالیوودی شبیه شود، فیلمسازان هندی حتی صحنههای این فیلم را در آمریکا تصویربرداری کردهاند، اما نتوانستهاند از کلیشههای مرسوم و محبوب هندیها دست بکشند. بعد از بروز مشکلات مالی برای خانواده، فیلم به طرز بیمنطق و احمقانهای ناگهان دراماتیک میشود و دو فرزند خانواده تصمیم میگیرند برای صرفهجویی در هزینهها از غذا خوردن دست بکشند! چمپ که ضعیف و نحیف است و تحمل گرسنگی را ندارد، مخفیانه شروع میکند به غذا خوردن از میان زبالهها. اما یک تکه شیشه وارد شکمش میشود که مسلما برای درآوردن آن به یک عمل جراحی سنگین نیاز است که خانواده نمیتواند از پس هزینه آن بربیاید. خانواده تصمیم میگیرد برای تامین هزینه عمل، شبانه به فروشگاه دیزنی دستبرد بزند، اما معلوم نیست چرا یکدفعه تصمیم میگیرند در آن شرایط بحرانی شروع به رقص با خرسهای دیزنی کنند!
پایانبندی فیلم هم درست به اندازه صحنه بیمنطق رقص با خرسهای دیزنی بیمعنا و اغراقآمیز است؛ پر از انفجار و پرواز و بزن و بکوب؛ صحنهای که هندیها برای آن جان میدهند.
تلفیق سه نفر و نصفی و ماتریکس
Both Heyy Babyy ورژن هندی فیلم هالیوودی مشهور «سه مرد و یک کودک» است که داستان سه مرد مجرد را روایت میکند که بچهای را پشت در خانهشان پیدا میکنند و کمکم به او وابسته میشوند. وقتی مادر بچه پیدا میشود و میخواهد او را پس بگیرد، آنها ضربه عاطفی سختی میخورند. اما درنهایت بچه را پس میگیرند و بهعنوان سرپرستان قانونی کودک انتخاب میشوند. «سه مرد و یک کودک» سه ورژن مالزیایی و فرانسوی هم دارد، که ظاهرا نسخه فرانسوی بهعنوان نسخه اورژینال محسوب میشود. اما آنچه در نسخه هندی به نمایش درآمده، زمین تا آسمان با سه نسخه دیگر فرق دارد.
سه مرد مجرد فیلم هندی برای اغراقآمیز شدن ماجرا نهتنها با بچهها میانه خوبی ندارند، بلکه در صحنههایی از فیلم آنها را میبینیم که با کودکانی آموزشدیده در جنگ و نبردند. کودکان بعد از سقوط از ارتفاع به جای اینکه دست و پا و گردنشان بشکند، مثل قهرمانان فیلم «ماتریکس» با اقتدار روی دو پا میایستند و برای نبرد متقابل به پرواز درمیآیند. درکل این فیلم بیشتر از آنکه به ورژن کمدی رمانتیک اولیه شبیه باشد، به فیلم «ماتریکس» شباهت دارد که در فضایی بچگانه و مضحک روایت میشود.
خانم داتفایر و کلیشه مردان زننما
در دنیا صدها کمدی درباره مردهایی ساخته شده که لباسهای پیرزنها را بر تن میکنند. این همان سوژهای است که محور اصلی فیلم «خانم داتفایر» و نسخه هندی آن به نام Chachi 420 قرار گرفته است: مردی که از همسرش جدا شده، برای وقت گذراندن بیشتر با فرزندانش خودش را بهعنوان یک پرستار بچه سالخورده جا میزند.
همانطور که انتظار میرود، در نسخه هندی حجم سوز و گداز و البته نمکپرانیهای نهچندان خندهآور نسبت به نسخه اصلی چند برابر شده. فیلم پر است از شوخیهای بعضا زننده جنسیتی که بروز اینچنینی آن در فرهنگ شرقی نسبتا بعید به نظر میرسد. مسخرهترین بخش داستان اما انتهای آن است که مرد زننما برای رسیدن به همسر سابقش سوار بر موتور نهتنها همه قوانین ترافیکی، بلکه کل قوانین فیزیک را هم زیر پا میگذارد. نتیجه این بازسازی، کمدی مبتذلی شده که نهتنها خندهآور نیست، بلکه گاهی دلبرهمزننده و ناخوشایند به نظر میرسد.
مرگ تدریجی سوپرهیروها
وقتی در فیلمهای هندی آدمهای عادی در موقعیتهای روزمره دست به حرکات عجیب و غریب ابرقهرمانوار میزنند و این موضوع برای مخاطبان سینمای بالیوود یک امر پذیرفتهشده است، تصور کنید وقتی قرار است هندیها دست به ساختن فیلمهای سوپرهیرویی بزنند، چه معجون ناگواری را به خورد مخاطب خواهند داد. فیلمهای سوپرهیرویی هندی اغلب یک فاجعه تمامعیار است. یکی از منتقدان مشهور زمانی درباره این فیلمها گفته بود: «دیگر هرگز حاضر نیستم یک فیلم سوپرهیرویی بالیوودی را تماشا کنم، چون مطمئنم بعدش قطعا ایمانم را به ابرقهرمانها از دست خواهم داد.»
در میان فیلمهایی که بهعنوان فیلمهای ابرقهرمانی در بالیوود ساخته میشود، Ra.One یک فاجعه بیمثال است. شاهرخ خان با بازی در این فیلم ثابت کرده که فقط به درد بازی کردن نقش مردهای رمانتیکی میخورد که در طبیعت زیبا چرخ میزنند و از عشق به یارشان آواز سر میدهند. اما در قالب یک ابرقهرمان، او غلطترین انتخاب ممکن است. این فیلمِ کپیشده از فیلمهای هالیوودی آنقدر فاجعهآمیز از کار درآمده که چند نفر از منتقدان سینمایی آن را بهعنوان بدترین فیلم تاریخ سینما انتخاب کردهاند که میتواند این رکورد را تا ۱۰۰۰ سال آینده هم حفظ کند! به باور منتقدان ناراضی، ساختن چنین فیلم بدی، به تلاش و حتی آموزش نیاز دارد. اینکه همه کلیشههای فیلمهای سوپرهیرویی را در چنین سر و شکل اغراقآمیز زنندهای یکجا در یک فیلم دو ساعت و نیمی بگنجانیم، مسئلهای است که انجام آن فقط از دستان توانمند فیلمسازان صاحبسبک بالیوودی برمیآید.
به نقل از چلچراغ