جامعه سینما: ایمان عظیمی/ اکنون که از منابع غنی و زندهی ما در عرصهی فرهنگ تتمهای باقی مانده جا برای نفوذ هرچه بیشتر طراران و حاضریخورها باز شده است. میتوان ظهور و بروز فیلمهای محمّدحسین مهدویان را فارغ از کیفیت هنریشان و بررسی ابعاد زیباییشناختی نتیجهی فعل و انفعالات حاکمیت و کارگزارانش در مقولهی اقتصاد در تمام این سالها درنظر گرفت.
برنامههای پنجسالهی توسعه که در ابتدا بر تسریع روند آبادانی و مرتفع کردن خرابیهای حاصل از جنگ تأکید داشت خود به معضلی خانمانسوز تبدیل شد و شعلههای آتشش بیش از همه از فرهنگ و اقتصاد قربانی گرفت.
اگر سینمای فردین به مخاطبش رویا میفروخت و فیلمهای لمپنی بهشکلی غریزی عصبیت ناشی از انقلاب سفید شاه و ملّت را در آن دوران با خود بههمراه داشتند، آثار متعدد محمّدحسین مهدویان -که یکی پس از دیگری با سرعتی سرسامآور تولید و نمایش داده میشوند- ترجمانی بهغایت سطحیتر و واپسزدهتر از آن دوگونهی بهظاهر متفاوت ولی همبسته بهنظر میرسند که هم میخواهند سودای بهرهمندی از رویایی شیرین را به هوادارانش اماله کنند و هم ایشان را در پی پاسخ به تالمات روحیاش به جوابی درخور برسانند؛
امّا باید تأکید کرد که عملاً در کسب نتیجه موفقیتی به دست نمیآورند و به جای تخلیهی روانی مخاطبِ هدف برای وی هیچ چیز جز خماری به ارمغان نخواهند آورد.«زخم کاری» بیش از آنکه به منابع اقتباسش مدیون باشد به شرایطی وابسته است که تحولات جدید را شکل میدهد و نمیتوان از آن بهراحتی عبور کرد.
البته هیچ پیوند منطقیای در این میان بین «شرایط» و «تکامل طبیعی» جامعه وجود ندارد و درست در چنین نقطهای است که نقش سیاستهای کلی نظام در روابط مادی اهمیت پیدا میکند و «رانت» و «سفتهبازی» بدون هیچ پردهپوشیای جایگاه رفیعش را به یاد ما میآورد.
اگر سیاستهای اقتصادی شاه بر پایهی نگاه سرمایهمدارانهای بود که غرب به او دیکته میکرد،ما در دوران آخوندها و برادران مکتبی مکتبِ اتریش و شیکاگو -که در روابطشان همچنان دل در گرو سنتهای شاهدبازانهی پیش از خود دارند- شاهد آنیم که کسب منافع مادی در دوران بلاتکلیفی مستمر اجتماعی که محنت از سر و روی آن میبارد بیش از هرچیز دیگر ارجحیت دارد و به تحمیل خود بر روابط میان افراد ادامه میدهد.
اگر اقتصاد قهرمان سینمای فردین در آن روزگار دسخوش استحاله میشد امّا تمام تلاشش را میکرد تا نظام اخلاقیاش را حفظ کند، اگر مردان کیمیایی و گُله با حضیض زندگی دستوپنجه نرم میکردند باز هم دیواری از ارزشها وجود داشت که بر آن تکیه بزنند، امّا مهدویانها اینگونه نیستند، آنها همچون گذشتگان فرزند زمانهی خویشاند و در سایهی تحریمها و شکستهای ملّت ایران برای خود برج و بارویی میسازند و دیگران را به حسودی علیه خویش متهم میکنند.
در جغرافیایی که اصل و اساس آن بر پایهی رانت استوار است و این مسئله بهعنوان امری رایج محسوب میشود و اگر مسلمان کافر شود جای هیچ تعجب نیست؛ امثال مهدویان که جای خود دارند.
One Comment
باقر
نقد مذخرفی بود. بیشتر به خالی کردن عقده های نویسنده شباهت داشت.