جامعه سینما:شاهپور شهبازی/ بعد از کتاب «قهرمان، مانیفست آزادی» که به نقد و تحلیل آثار «فرهادی» پرداختهام، مدتهاست که نقد فیلم دغدغهی اصلی من نیست و به جز چند یادداشت کوتاه نقد فیلم ننوشتهام. در شرایط حاضر نیز در حالوهوای نقد فیلم نیستم اما فیلم «ملاقات خصوصی» هم به دلیل کارگردانش «امید شمس» و هم به دلیل فیلمش استثناست.
«امید شمس» از دانشجویانم در «مدرسه ملی» بود. طبیعی است که در این موقعیت با حساسیت ویژهای فیلم را نگاه کنم. فیلم «ملاقات خصوصی» اما فارغ از علاقهی استاد و شاگردی، فیلم ارزشمندی است و میتوان یک کتاب دربارهی جزئیات ان نوشت اما در این یادداشت کوتاه، بسیار مختصر فقط به درونمایهی اصلی فیلم میپردازم.
فیلم «ملاقات خصوصی» داستان رابطهی عاشقانهی فرهاد و پروانه روایت میکند. بنابراین درونمایهی اصلی فیلم «عشق» است. «زاویهی دید» مولف نسبت به درونمایه در «نقطهی اوج فیلم» به بیان درمیاید که «عمق نگاه» مولف را نیز بارز میکند.
براساس درک «فروید» انسان مانند حیوان اسیر «غریزه زندگی» و «غریزه مرگ» است. غریزهی زندگی معطوف به حفظ «خویش» و غریزهی مرگ معطوف به نفی «دیگری» است. پرسش اما این است که انسان چگونه میتواند مرز تمایزاش را با حیوان مشخص کند که هم معطوف به حفظ «خویش» باشد و هم ضد «دیگری» نباشد؟
تمام شخصیتهای فیلم «ملاقات خصوصی» در زندانِ «جبرِ غریزه» اسیر هستند. فرهاد نیز در زندان کماکان اسیر این جبر است و در نهایت بین آزادی خودش و پروانه، آزادی خودش را انتخاب میکند. بنابراین کماکان در چارچوب غریزه و نفی «دیگری» عمل میکند.
فرهاد پس از آزادی از زندان اما در «نقطهی اوج فیلم» در دوراههی سرنوشت ساز میان انسان و حیوان، عشق را انتخاب میکند. در این حالت پروانه به عنوان معشوق، نماد غریزه نیست، بلکه پروانهی بیرونی، انعکاس فرهاد درونی شده به عنوان انسان است. فرهاد، پروانه را انتخاب نمیکند بلکه خودش را انتخاب میکند اما فرهادی را انتخاب میکند که در فرایند عشق، پروانه (دیگری) شده است. فقط در این حالت است که انسان به یاری عشق از زندان غریزه آزاد و از انتخابش قانون جهانی برای انسان میسازد.
«امید شمس» هم در تصویر فرایند عشق و هم در زاویه دید و عمق نگاه در تجربهی اولین فیلم بلندش؛ هم به عنوان هنرمند و هم به عنوان انسان، سربلند بیرون آمده است.