مختص جامعه سینما :عباس موذن/فلینی را میتوان یکی از پایهگذاران مهم نهضت نئورئالیس مدرن سینمای ایتالیا دانست؛ باید توجه داشت که اعتقاد به اندیشه و سبک بیانی نئورئالیست،تابع شرایط زمانی و مکانی خاصی است که در آن دوره، بر زندگی همهی هنرمندان متفکر ایتالیا تأثیر گذاشته بود .حمل بیست سال خفقان و دوری از جهانِ آزاد اندیشه و سپس فقر و ورشکستگی و انهدام عمومی فضایی که بر اثر جنگ جهانی دوم بوجود آمده بود، باعث شد تا یأس و بدبینی زیادی بر رویکرد فیلمسازان آن کشور داشته باشد
پس از جنگ دوم، فیلمسازان ایتالیایی با دو جهان مختلف روبه رو بودند.از یکسو آزادی در ابراز عقیده و در برابر اختناق فاشیستی و از سوی دیگر، سیاست فشار و استبداد حکومت ایتالیا، که باعث میشد منابع طبیعی و انسانی کشور را به نابودی بکشاند، بهطوری که فقر و بیکاری در آن کشور سایه افکنده و زندگی تودهها را مختل کرده بود.
هنرمند متعهد ایتالیایی با وسیله و قدرت بیانی که به دست آورده بود، آنچه را که که از اجتماع خود در مییافت، به تصویر میکشید.اما آنچه موجب پیدایش نهضت “نئورئالیسم” شده بود، بهتدریج از میان رفت. کارخانهها بهکار افتاد. بیکاری تمام شد. درآمد سرانهی مردم و سطح زندگی آنها بالا رفت. آثار جنگ ناپدید شد و درنتیجه رسالت نئورئالیسم به انجام رسید. هنرمندان بزرگ این جنبش، به جانب گرایشهای فکری دیگر رفتند. در میان آنها کسانی مانند “ویتوریو دسیکا”، چون زمینهی فکری جدی دیگری در خود نمیدیدند، به ساختن فیلمهای کمدی و عامیانهیی دست زدند که بعضاً در نوع خود قابل تامل بود و کسانی مثل “روسیلینی” بعد از یکی دو کار موفق ترجیح دادند که دیگر به کاری دست نزنند.
“فدریکو فلینی” به دلیل داشتن مایههای ذهنیِ به اندیشهی خود بال و پر بیشتری داد و از سطوح روزمرگی فارغ شد و نگاه خود را به زندگی معنا و عمق داده، مسائل و مفاهیم انسانی و فلسفی عمیق را مایهی آثار خود قرار داد. فلینی با سابقهیی از تجربیات و دانستههای قبلی، از سال ۱۹۴۱ به فیلمسازی روی آورد و اولین اثرش “روشناییهای واریته” با همکاری “لاتوادا” کارگردانی کرد. اما ارزش کار او بهخصوص با دومین فیلم او بهنام “شیخ سفید” آشکار شد.
فیلمنامهی این فیلم را فلینی با همکاری دو فیلمنامهنویس دیگر نوشت. سپس او فیلم “ولگردها” را ساخت که شهرتی بیش از پیش بوجود آورد. ولگردها، سرگذشت جوانانی بیکار از ولایات ایتالیا را به تصویر میکشید که درآمدی نداشتند و سربار خانوادههای خود بودند. به قول خود فلینی، جوانانی در مرز ۳۰سالگی بودند که هنوز سرنوشت روشن و معینی را نمیتوانستند برای خود رقم زنند و بر این باورند که جایشان در جامعه خالیست. درحالی که هنوز به خودسریهای کودکانه مشغولند، اما سرنوشت محتومی منتظرشان بود. همانگونه که فلینی در بارهی ولگردها میگوید، این فیلم انتقادی است از شیوهی زندگی این جوانان و نه حکمی برای محکومیتشان. چونکه ایتالیا و هر کشور دیگری به وجود جوانان خود نیازمند است.
در سال ۱۹۴۴ فلینی موفق به ساختن فیلم «جاده» کرد که نخستین گام او در ایجاد سینمای شخصی به شمار می رفت. فیلمنامهی جاده را نیز خود فلینی، با کمک “فلایانوو پنلی “نوشت.برخلاف تمام خصوصیات نئورئالیستیاش مورد انتقاد طرفداران نئورئالیسم واقع شد. هر چند درفیلم “جاده” افکار متافیزیکی به بیننده القا میشد، اما از سوی دیگر این فیلم حملهی شدیدی به شرایط ناگوار زن در جامعه داشت. زیرا نشان میداد که چگونه زن به عنوان یک شئ قادر است همچنان که آشپزی میکند، مورد استفادههای جنسی مردان نیز باشد و استثمار شود.
البته در فیلم جاده،” جولیتا ماسینا” همسر فلینی، کنار آنتونیکویین بازی میکندوشاید یکی از مهمترین عامل “تأثیر اجتماعی “جاده” بازی خوب ماسینا بود که باعث شد تاثیر فوقالعادهای بر تماشاگران ایجاد کند.پس از اکران فیلم، نامههایی به فلینی رسید که درآن زنها نوشته بودند:” از وقتی که با شوهرانخود به دیدن این فیلم رفتهایم، رفتار آنان نسبت به ما تغییر کرده است…”.
در سال ۱۹۵۵ فلینی “کلاه بردار” را ساخت که جستجویی دقیق و آگاهانه ای در دنیای حقهبازان و کلاهبرداران معروف رم بود . البته این فیلم باوجود سکانسهای عالی و با محتوای انسانی خود، به علت اکران زیاد فیلمهای کمدی رئالیستی ایتالیایی موفقیتی بدست نیاورد
در سال ۱۹۵۷ “شب های کابیریا” توسط فلینی ساخته شد. در این فیلم صحنههای رئالیستی زنده و جالبی از محیط زندگی زنان بدنام رم و محلات مخصوص آنها وجود داشت. این فیلم برخلاف تلخی فوقالعادهی مضمونش، سرشار از عشق به زندگی و تلاش و تکاپو در به چنگآوردن خوشبختی بود. پس از آن فلینی سه سال سکوت کرد. سکوتی سنگین و عمیق که به مکاشفهی یک عارف میمانست.نتیجهی مکاشفهی سه سالهی فلینی زایش مسائل عمیقی شد که بهتدریج در سه فیلم پیاپی نمایان شد. “زندگی شیرین” اپیزود “وسوسهی دکترآنتونیو” از فیلم بوکاچو”هشتونیم” و”جولیتای ارواح”. فیلمهای ذکر شده در دوره ی تکامل فلینی از ادراکش از زندگی و به عبارت دیگر دوره ی تظاهر واماندگی او در برابر مسئلهی زندگی است. دورهای که هر متفکری بدان میرسد.
“جولیتای ارواح” اولین فیلم رنگی فلینی است که به دنیای تخیلی و روحی یک زن پرداخته است. فلینی دربارهی عنصر “رنگ” در این فیلم گفته است که در این فیلم، رنگ مبنای ایدهها و تخیلات قهرمان داستان بکار رفته است. همانطور که مثلن در رؤیا رنگ سبز یا قرمز نمادی خاص دارد، رنگ در زبان فیلم و در زمینهی پیشبرد عناصر انتزاعی دخالت میکند. بههمین دلیل است که برخلاف همهی تردیدهایی که در استفاده از فیلم رنگی برایم وجود داشت، بالاخره توانستم از آن به عنوان یک ابزار مفید برای گسترش مفهوم انتزاعی در فیلم استفاده کنم.
“ساتیریکون” یکی از شگفت انگیزترین فیلمهای فلینی است که باید آنرا فصلی از دوزخِ “کمدی انسانی” معاصر دانست. فلینی دربارهی این فیلم میگوید:”هنرمند باید مطیع قوانین داخلی همان اثری باشد که دارد به خلق آن میپردازد. یک اثر هنری از پایه مقتضیات دقیقی دارد. مؤلف باید به این مقتضیات توجه نشان دهد و با مکاشفه دریابد که چگونه میتواند به رؤیاها و کابوسهای خود ببخشد. هنرمند باید واسطهی امین انتقال آن رویاها و کابوسها باشد. این ادراکیست از هنر بسیار رمانتیک و توجیهیاز روش کار بیطرفانه و گسستهی من در فیلم “ساتیریکون” که گروهی آن را سرزنش کردند. ولی من به اختیار خود آنرا برگزیدم و بعد خود فیلم هم این روش را بر من تحمیل کرد. اینبار حس کردم قصهای را درخیال پروراندهام که مجبورم میکند عادتهای گذشتهی خود را در ابراز گرمی و صمیمیت کنار بگذارم، پرگویی کنم و دوستانه شریکجرم شخصیتهای داستان باشم. فیلم من اسرارآمیز یا نامفهوم نیست، ولی باید بدون اندیشهی دفاع، با آن روبرو شد. هیچ سدی در برابرش ایجاد نکرد. اگر در درون خویش آزادگی و صداقت داشته باشیم خواهیم دید که در این فیلم، سخن از قصهای واقعی دربارهی انسان و اجتماع ماست.
فلینی از با هویتترین سینماگران تاریخ سینماست و آدمها و محیط و فضاهایش که بسیار دوستشان میدارد- بهشدت ایتالیاییست و نه هیچکجای دیگر . او یکی از بزرگترین منتقدان انحطاط اخلاقی انسان در عصر مدرنیسم است. اشرافیت پوسیده، خرافات و مذهب ریاکارانه کلیسایی را ریشخند میکند و به ذات معصوم انسان ارج مینهد . او میگوید: “من همهچیز را از خودم ساختهام؛ دوران بچگیام، شخصیتم، حسرت دوران از دست رفته و رؤیاها و خاطراتی را که بتوانم آنها را برای دیگران تعریف کنم”
اصالت فلینی دقیقاً از همان ناشی میشد. او در سالهای مختلف و برای فیلم های مختلفش جوایزی نظیر جایزه ویژهی جشنواره کن و دو بار هم جایزهی اسکار: یکبار برای فیلم آمارکورد ۱۹۷۴ و یکبار برای یک عمر کار پرافتخار که در سال ۱۹۹۳ گرفته است.