مختص جامعه سینما: محسن سلیمانی فاخر/فیلم«بی رویا» فیلم به ظاهرسورئالی است که کنایه ای بر رابطه زندگی و هویت یابی دارد.یک پارادوکس معنایی ومحتوایی در جای جای فیلم قرار دارد که تحلیل و دریافت محتوا را دوپاره می کند .فیلمساز دادههایی را به تماشاگر میدهد که با رخدادهای دیگر، کدهای قبلی را بیاعتبارمی کند .
«بی رویا» درباره رویا است که قصد دارد با همسرش بابک مهاجرت کند.در شبی با دختری بی هویت ؛به نام «زیبا» مواجه میشود که به کمکش می شتابد و منجر به نابودی زندگی اش می شود.«بی رویا» از هویت ودنیایی که انسانها برای خودمیسازند حرف می زند و براین مهم تاکید می کند که برخی آدم ها درزندگی، جایگاه اشتباه و نادرستی پیدا می کنند که با وجود یک تلنگر یا ساخته شدن یک «وضعیت استثنایی»متوجه اوضاع می شوند اما این تلنگر دیر هنگام می تواند به قیمت از دست دادن زندگی باشد
وقتی رویا بجای تقلا برای رسیدن به رویای خویش به دنبال رویاهای بابک می دود ،درعمل هویت خود را از دست می دهد و تبدیل به«زیبا»یی می شود که درباطن رویای شوهرش بوده است. او در«بی رویا»یی خود تقابلی بین آنچه خودش دوست دارد و آن چیزی که بابک دوست دارد ایجاد می کند که بازنده شخص بی رویاست.
کدهای فیلم می گوید که«رویا»گم نشده وتنها هویت خود را در زندگی نمی یابد .مفهمومی ترین دیالوگ فیلم «اگه آدم گذشتهاش را فراموش کنه،بازم همون آدمه یا یکی دیگهاس؟»بر این بینش صحه می گذارد .از سویی دیگر می توان استنباط کرد که«زیبا» گمگشته روایت است وچون ازطرف خانواده اش پذیرفته نشده ،سعی می کندهویت دیگری را ازآن خود کند تا زندگی مطلوبش را بسازد.
زیبا درچالش بدست آوردن یک زندگی از پیش ساخته شده است و رویا را مجبور می کند برای ادامه زیستن،مخمصه را ترک کند،حذف شود و زندگی دیگری را برای خود مهیا کند. او نمادی از گذشتهٔ خویش است و تنها کسی است که از گم شدن هانیه آگاه ست .اما درادامه ابهامات درونی فیلم ،دلیل عمل نکردن دستگاه احراز هویت این است که زیبا (ساره)به دلیل فوت اطلاعاتش باطل شده است .
از منظری دیگر به نظر می رسد رویا نه اسکیزوفرنی دارد ونه مجنون است.نشانه ها می گوید که آرش هنوز رویا را به یاد دارد و لیلی تا آخر روایت همچنان رویا را می شناسد . از بُعد نشانه شناسانه ، تغییرعکس قاب ها وفراموشی آدمای نزدیک زندگی،مدلول این است که انسان ها به راحتی میتوانند به فراموشی سپرده شوند وهیچ چیز در زندگی قطعی وحتمی نیست.
رویا از سویی،آنقدرافراطی در مشکلات اطرافیان غرق شده که دیگران احساسات او را درک نمی کنند.او به آدمها اعتماد می کند و با تمام وجودش می خواهد به انها کمک کند تا جایی که از خود واقعی بیخود می شود .از سوی دیگر آدم های پیرامونش به تدریج او را به فراموشی سپردند وجایگزینی مثل زیبا را می پذیرند.
با این حال می شود استنباط کرد که رویا گمشده زندگی خویش است که بعد از جراحی چشم واقعیت را دید و برگشت به سمت خانواده اول.اما در ادامه با نپذیرفتن شخصیت زنی به نام هانیه و کِش دادن ارتباطات با بابک و زیبا این تحلیل ،نامفهوم می شود .
اما در نهایت رویا،شخصیت واقعی وحقیقی است و دالی از بیماری روانی وجود ندارد وقتی که بابک همیشه سعی در نشناختن رویا نکرد و تمام مدت می خواست او را ساکت کند.«بی رویا»می گوید که این انتخاب ماست که جهان مان را میسازد،در دنیاهای موازی، زیبا و هانیه همان رویا هستند با انتخاب و دنیاهای متفاوت.از این رو هر سه شخصیت رویا و زیبا و هانیه یک نفر هستند .وقتی رویاها کنار گذاشته می شوند بی هویتی ،غیریت ،غریبه گی و آنگاه خودکشی استارت می خورد .