مختص جامعه سینما:رضا کردبچه/خاک با زبان او چه میکند و او به زبان خاک چه میگوید و چه می سراید از این پس در مرثیه فراغ خویش…مرگ شاعر یا نویسنده را می گویم..آن هیمنه باشکوه واژگان، تصویر و خیال، آیا با تن او به زیر می رود و متلاشی میشود؟! یا که در دفینه ای با ارزش در خاک زاینده به یادگاران ادبیات تن آرا ،جامه ای نو می بخشد..
براستی هنگامی که مرگ نویسنده یا شاعری سر می رسد، جهان بخش بزرگی از تکلم خود را از دست می دهد به لکنتی مکرر…و جهانی بی کلام از مهر و پر از لکنتِ شر، جهان زندگان عبث گو و دروغ بافان حیله است.از ابراهیم نوشتن سخت است که او در این جهانِ دوزخی و سوزنده، در گلستان خویش به انفراد کلمات و خیال زیست می کرد.
اگر چه پرغرور ، بدخلق و عاصی..او شناسنامه دار طولانی ترین معشوقِ شعرِ قرن معاصر بی فروغ است..او داعیه دار یک قرن عشق دفن شده در سینه خاموش…زوجی منفرد در زیستن ،اما مجذور به توان هم در عاشقی، که پس از مرگ فروغ شعر، شکل خمیده مردی شد در یاس تو رفتگی های وطن و بیرون زدگی های خدشه دار غربت..حبس کننده و تمام شونده در نفس!