مختص جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر/ «یک صبح خوب» پرتره زنی است که پدرش در حال مرگ است و با این حال همزمان عاشق هم می شود. دو احساس غیرممکن است که تجربه سخت وعجیبی است .«لئا سیدوکس» در نقش مادری مجرد یک پارادوکس احساسی را بررسی و تجربه می کند و مخاطب را به عمق برخوردهای گیج کننده کاراکتر «ساندرا» با احساسات قطبی متضاد هدایت می کند.
ساندرا، بین عاشقانه های جدید و ذهن شکست خورده پدرش نقش چند وجهی و پیچیده ای را ایفا میکند . پدر استاد فلسفه او، از سندرم عصبی رنج می برد، پدری که «تمام زندگی او وقف تفکر بوده است» .فیلم با ملاقات او با پدر آغاز می شود، پدری که وضعیتش به قدری وخیم است که باید او را راهنمایی کند که چگونه اجازه دهد او وارد خانه شود.در همین حال ،برخورد با دوست قدیمی جرقه های عاشقانه جدیدی را در زندگی ساندرا ایجاد می کند، رابطه غیرمرسوم که احساسات “فراموش کرده”را در تن خویش دوباره بیدار می کند ،بدنی که توانسته برای مدت طولانی در خواب بماند.
در میان سه زن در فیلم ،مادر ساندرا، از رنسانس زندگی اش لذت می برد و در حالی که شوهر سابقش در آسایشگاه محبوس است او نیز دچار نقص حافظه است، به ظاهر افکار مربوط به ازدواج ناخوشایند قبلی خود را پاک می کند و فقط زندگی حرفه ای خود را به یاد می آورد و لیلا زن کنونی پدر نیز سرگرم زندگی است و این ساندارا است که باید خویشتن دار،از سه فرد – فرزند، پدر ،معشوق- نگاهبانی کند .
ساندرا شخصیتی جذاب و دلسوز، ترکیبی از پیچیدگی و آشنایی است که بهطور ماهرانهای تکههایی از آن را آشکار میکند.جزییات داستان ،اغلب بی سر و صداست که گهگاه بیینده را شگفتزده میکند و چیزی که آن را متمایز میکند و نیروی غیرمنتظرهای است که در آحال شور زندگی را احیا می کند و رویدادهایی که زندگی را دائم تغییر میدهند. ظرافتی که هانسن-لاو با آن وقایع ،لحظات متواضعانه ای خلق و در فضاهای میانی فیلم آشکار میکند.
فیلمهای هانسن-لوو عمیقاً شخصی است .«یک صبح خوب» ،«خودزندگینامه» ترین کار اوست و مستقیماً از تجربیاتش الهام می گیرد.او مانند کاراکتر فیلمش ،شاهد دوگانگی حضور وغیاب و درمانده برای یافتن فضایی امن برای پدر است.«سوگوار برای کسی که هنوز زنده است» که در این میان ،کاتارسیس دراماتیکی به وجود آمده ،در هم آمیختگی لطیف غم، گناه و خلسه است.
فیلمساز با نگاهی ظریف روزمره گی های یک زن در قالب نقش های مادر، دختر و معشوق بیان می کند،زنی که تقریباً به سمتی حرکت می کند .پدر، دختر،شغل .او تقلا می کند ،با سری بالا و نگاهی شفاف و نامتزلزل، برای ادامه راه، مسیر ثابت خود را حفظ کند.
از سویی رابطه دردناک ساندرا با پدر بر رابطه عاشقانه ای متمرکز شده که به سویش فشار میآورد ، او در حال خداحافظی آهسته با یکی از عشقهایش است، وقتی در حال یافتن عشق جدیدی است و از سوی دیگر یکی از لذت های “یک صبح خوب” این است که از نظر احساسی مخاطب را در هاله ای از تردید قرار می دهد .صحنه های بین ساندرا و پدرش انتظار می رود تلخ و واقعی باشد اما چیزی که باعث میشود آنها طنینانداز شوند این است که چگونه ساندرا با قاطعیت تمرکز و خونسردی خود را حتی در مواجهه با فاجعهای در حال افزایش است حفظ و سعی میکند به پدر کمک کند تا در دنیای به سرعت در حال محو شدنش حرکت کند. او با صبر و حوصله به او کمک می کند تا کلمات از دست رفته اش را بازیابی کند، حتی وقتی وضعیتش بدتر می شود و خانواده تصمیم می گیرند او را به خانه سالمندان منتقل کنند.
فیلم به صورت تدریجی از طریق صحنه هایی دراماتیک و احساسی پیش می رود و داستان را عمیق تر می کند. عشق بارها و بارها به خاطره، به گذشته و جزر و مد زمان بازمی گردد و قهرمانش نشان می دهد “گاهی اوقات زندگی کردن کمی سخت است.”
«یک صبح خوب» راویتی متعادل، متقاعدکننده و تکان دهنده است.بسیاری از اتفاقات پیرامون قهرمان فیلم آشناست ؛بافت احساسات ،آشکار شدن شخصیت ،گرسنگی آغوش ،وحشی بودن بیان، سکون بدن و عشقی در قلیان و در جریان است.
به نقل از :سایت فیلم پن