مختص جامعه سینما: علیرضا درشتی نژاد-رضا ظفری/«فرم لوژی»، نام مغلق و شاید فریبنده ای که مدتی است روی آن تدقیق میکنیم. فرم لوژی نظر یه ای ست بر پایه ی نظر یه ی «فرمالوژی» پژمان خلیل زاده، که ظاهرا همانند آن است ولی در قالب و ساختار، تفاوت وتضادهایی بنیادی با آن نظر یه دارد. اگر بخواهیم «فرم لوژی» را به ساده تر ین زبان ممکن ترجمان کنیم، میتوانیم بگوییم :
بررسی یک اثر با در دست داشتن دو متر، اول فرم و دوم ایدئولوژی. در نظریه ی فرم لوژی منتقد ابتدا اثر را بر اساس مبانی و اصول فرمالیسم و از پس آن ( تقدم ماهوی فرم به ایدئولوژی ضروری است)،با مکتب ایدئولوژیک فرضی خود عیار سنجی میکند. در مصداق، منتقد وقتی با فیلم تک تیرانداز آمریکایی ایستوود مواجه میشود، ابتدا واکاوی میکند که ایا ایستوود توانسته به اقتضای ساختار روایت، یک تک تیرانداز قهرمان امریکایی، که مخاطب سمپاتش گردد را خلق کند؟ سپس به سراغ ایدئولوژ ی می رود و هدف، واقعیت و نیت مولف را در تحلیلش هویدا ساخته و به نقد میکشاند.
بررسی یک اثر با در دست داشتن دو متر، اول فرم و دوم ایدئولوژی. در نظریه ی فرم لوژی منتقد ابتدا اثر را بر اساس مبانی و اصول فرمالیسم و از پس آن ( تقدم ماهوی فرم به ایدئولوژی ضروری است)،با مکتب ایدئولوژیک فرضی خود عیار سنجی میکند. در مصداق، منتقد وقتی با فیلم تک تیرانداز آمریکایی ایستوود مواجه میشود، ابتدا واکاوی میکند که ایا ایستوود توانسته به اقتضای ساختار روایت، یک تک تیرانداز قهرمان امریکایی، که مخاطب سمپاتش گردد را خلق کند؟ سپس به سراغ ایدئولوژ ی می رود و هدف، واقعیت و نیت مولف را در تحلیلش هویدا ساخته و به نقد میکشاند.
در آخر اما منتقد به بخش نتیجه گیری میرسد و فیلم را بر اساس ایده «فرم،لوژی» واکاوی نموده و ارزش یا به قولی عیار اثر را تعیین میکند. فی المثال به این نتیجه می رسد که فیلم تک تیرانداز آمر یکایی ایستوود فیلمیست که یک تک تیرانداز قهرمان امر یکایی، که مخاطب سمپات او میگردد را در چگونگی اجرا، به بهترین نحو ساخته. پس فیلم در بخش فرم قبول میشود.
ولی واقعیت آنچه در اثر ایستوود گفته شده نیست و فیلم در پرداخت به شخصیت اصلی اش غلو نموده یا به قولی به تحریف حقیقت پرداخته تا از جنایات امر یکایی ها در خاورمیانه حمایت کند. پس این فیلم در ایدئولوژ ی «همچنان مفروض» مردود میشود. دفاع یا حمله در بخش ایدئولوژی نقد فرم لوژی وابسته به اینست که منتقد پیرو چه مکتبیست، بهتراست منتقد در ابتدای نقد این را مشخص کند.
به احتمال زیاد با خواندن این توضیح و چکیده کوتاه، سوالی اساسی برایتان ایجاد شده که منتقد از کجا به هدف و واقعیت نیت مولف پی میبرد؟ اصلاً از کجا معلوم منتقد به دام فرافکنی ذهن خود نیفتد؟ یا سوال هایی از این قبیل که اصلا چه نیازی است به اصرار بر نگره ایدئولوژیک و جمع آن با فرم؟ پاسخ تمامی این پرسش ها در تشریح فرم لوژی مشخص خواهد شد. گفتی است آنانکه سینما را به طور جدی دنبال میکنند آگاهند که در این مدیوم هدف و واقعیت نیت مولف یک اثر با توجه به آنچه ساخته به راحتی مشخص میشود، ولیکن همواره مثال نقض وجود داشته و خواهد داشت. اساس هنر همین است. خلقی چموش و غیر متعین از انسان که در هیچ چارچوبی نمیگنجد. مخلوقی که هیچوقت رام نمیشود.
از فرمالوژی تا فرم لوژی: پژمان خلیل زاده را حدود شش سالی میشود که میشناسیم، بی اغراق انی فرد یکی از معدود منتقدان ایرانی است که درس تخصصی نقد فیلم خوانده و بر پایه ی قوانین تکنیکال مورد تایید نقد و تحلیل می نویسد،نه مانند منتقدان مجله های به اصطلاح دموکرات سینمایی که ریویو نویسانی بی قاعده و ولنگار اند. نظریه ی فرمالوژی پژمان را نیز نخستین بار شش ماه پیش در کانال تلگرامی اش خواندیم .
بسیاری از دوستان سینه چاک شبه فرمالیسم که البته هیچ چیز از فرمالیسم اصیل نمیدانستند و تعریفشان از آن محدود به چند ساعت برنامه های هفتی بود که به عشق تکه های کوچه بازاری مسعود فراستی دیده بودند، مدعی شدند که نظریه ی خلیل زاده ادعای پوچی بیش نیست! «بدون اینکه آن را بخوانند». آنان دو نحله ای که خلیل زاده برای نظریه اش پی ریزی کرده بود را دارای نسبتی موازی میدیدند که در طول تاریخ هرگز به هم نرسیده اند. البته که نظرشان صحیح بود ولی نه به علت اصلی! بلکه به پیروی از مسعود فراستی و تناقض وی درمورد به فرم نرسیدن غیر حقانیت «یعنی همان تم غیر انسانی و ایدئولوژی مردود، بدون تعریف مشخصی از انسانیت و حق»
ولیکن نظریه ی خلیل زاده پرسش های متعددی در ذهن ما ایجاد کرد، پرسش هایی که سالها بود در پس ذهنمان جا خوش کرده بود اما از مطرح کردنشان هراس داشتیم. زیرا ما هم زمانی از دسته ی آن فرمالیسم های فراستیسمی بودیم و نگاهی قریب به نگاه عارفان به فرم داشتم !
ولیکن نظریه ی خلیل زاده پرسش های متعددی در ذهن ما ایجاد کرد، پرسش هایی که سالها بود در پس ذهنمان جا خوش کرده بود اما از مطرح کردنشان هراس داشتیم. زیرا ما هم زمانی از دسته ی آن فرمالیسم های فراستیسمی بودیم و نگاهی قریب به نگاه عارفان به فرم داشتم !
برای ورود به دنیای فرم لوژی ابتدا بهتراست با نظریه ی فرمالوژی پژمان خلیل زاده آشنا شوید؛ در این بخش قسمت هایی از نظریه ی فرمالوژی را که پژمان خلیل زاده شخصا در تاریخ سوم تیرماه هزار و سیصد و نودوهشت در کانال تلگرامی اش انتشار داده را خواهید خواند :
نظریه ی فرمالوژی، نظریه است که نگارنده حدود ۶ سال بر رو ی آن کار کرده و در تلاش برای به وجود آوردن یک بازخوانی متفاوت در نقد فیلم است. فرمالوژی یعنی پیوند نظرگاه فرمالیسم با بازخوانی ایدئولوژ ی سوبژکتیو فیلم که از مرحلهی فرم گذار میکند.
نظریه ی فرمالوژی، نظریه است که نگارنده حدود ۶ سال بر رو ی آن کار کرده و در تلاش برای به وجود آوردن یک بازخوانی متفاوت در نقد فیلم است. فرمالوژی یعنی پیوند نظرگاه فرمالیسم با بازخوانی ایدئولوژ ی سوبژکتیو فیلم که از مرحلهی فرم گذار میکند.
ما در فرمالوژ ی بر اساس تفکر ژان پل سارتر عقیده دار یم که مکانیسم یک پدیده در ذات به نوعی است که «وجود، تقدم ماهوی نسبت به ماهیت دارد» و این گذاره ی فکر ی را در تفکر فرمالوژ ی بسط داده ایم. وجود همان مرحلهی نخستین و گذاره ی بودن و هستی یافتگی یک فیلم است که آن را «فرم» مینامیم و در ذات آن با تشکیل ممتد و متدد ابژه در انسجامگرایی، سوژه یا «محتوا» به عمل می آید.
ما در سینما با یک مدیوم نمایش ی طرفیم و فیلمساز باید مضمون و قصه ی مورد نظرش را به زبان سینما ترجمان نماید؛ این ترجمان به مدد فرم است که رخ میدهد و سپس مفاهیم و مضمون ها در دل انسجام فرم نمایشی، به محتوا و اثرگذار ی تبدیل میشود. برای توضیح بهتر به یک مثال می پردازیم.
فرض کنید پسربچهای بنام علی داریم که میخواهد به مدرسه برود و درس بخواند. در مرحلهی نخست فاز تشکیل کلیت مکانیسم درس خواندن علی بر روی کاغذ و جهان دو بُعدی ترسیم میشود و اکنون فیلمساز باید آن را به زبان بصر ی ترجمان نماید.
این همان پروسهای است که ژاک لاکان ، روانکاو فرانسوی با نام دگرخوانی ابژه در فرآیند زبانی و چهارچوب امر نمادین تعریف میکند و بر پایه ی اندیشهی زبانشناسی فردیناند دوسوسور، فرآیند بدون اینکه دایره ی جدیدی از زبان در آن شکل بگیرد، هیچ چیزی برای تشکیل سوژهی متجدد در آن ممکن نیست. حال از سوی دیگر در تئوری فرمالیسم، فرمالیستهایی همچون: بوگاتیروف، تینیانوف، آیخنبام و بلا بالاژ بر همین عقیده در بازپروری زبان مدیوم پافشار ی دارند و فرم را ارجحتر و متقدم تر از همهی مفروضات یک اثر میدانند.
حال در این تم تک خطی که علی میخواهد به مدرسه برود، فیلمساز اول باید برای این خط تماتیک یک پیرنگ مدون براساس شاهپیرنگ، خرده پیرنگ یا ضدپیرنگ بچیند. مثال پیرنگ خطی این روایت این چنین است: «علی صبح زود از خواب بلند میشود، لباسهای مدرسهاش را میپوشد، مادرش در کولهپشتی او برایش تغذیه میگذارد. سپس علی سوار تاکسی شده و در مقابل درب مدرسه پیاده میشود و با شنیدن صدای زنگ، به سمت کلاس میرود تا در یک روز مستقل و نو، پای درس ادبیات فارسی بنشیند و الفبا را بیاموزد.»
حال فیلمساز این تم و پیرنگ و پالت را به صورت دراماتیک در قالبی دو بُعدی دارد، اکنون باید آن را به درام بصر ی تبدیل نماید. در درام نمایشی برای اینکه انسجام تصویر ی رخ دهد به زبان دوربین، میزانسن، طراحی صحنه، نور، صدا، دکوپاژ، مونتاژ، تروکاژ، نوع حرکت دوربین، نوع کاتها در به وجود آوردن ریتم و زوایای دوربین نیاز است تا فرآیند مدرسه رفتن علی را به صورت تصویر ی به نمایش درآور یم. حال تمام این گذاره ها در قالبی کلی به نام فرم میگنجد و این فرم است که در هستهی خود تمام تکههای مختلف را از مضمون و پیرنگ گرفته تا تکنیک و انسجام، در ساختمان خود تجمیع می کند.
اکنون از دل این فرم چه چیزی بیرون میآید؟: «باسواد شدن علی» که این دقیقا همان محتوا ی مورد نظر ماست. حال فرمالوژ ی در این مثال به دنبال پیوند زدن قالب فرم ابژه با ایدئولوژ ی نهفته در فرم برای ایجاد سوژه است.
فرم در کنار اجزایی که در بالا به آن ذکر شد یک قسمت دیگر هم دارد که تحمیل ایدئولوژ ی خودآگاهی و ناخودآگاهی مولف است که در بخش الفبایی ابژه رسوخ میکند. این بخش را میتوان با عنوان «امر روانکاوی فرم» نام برد که در هستهی مکانیسم، دست به ساختن گذاره هایی مازاد میزند. بطن ایدئولوژ ی مفروض در ذهن کارگردان برگرفته شده از چند قسمت درهمتنیده است که ما آن را در فرمالوژ ی با گامهایی ممتد و پله به پله مورد بازخوانی قرار میدهیم:
– مرحلهی بودوارگی یا همان زیست که به اکولوژ ی و چگونگی بودن ذات تفکر فیلمساز بستگی دارد که پیوندی است از تمام فرآیندهای ناخودآگاهیاش در برخورد با پدیدهها – مرحلهی بودگانگی: بودنی که در دل زمان معنا دارد و پله ای است پس از گذار از مرحلهی بودوارگی که بودن ابژه مازاد و سوژهی مفروض و ذهنی فیلمساز در طول ساخت مکانیسم اثر را در یک بازهی زمانی محدود دنبال میکند – مرحلهی بودآنگی: مرحلهای که محدودهاش بودن آنی و لحظهای است و اساسا در برگیرنده تصمیم خودآگاهی در بسط ایدئولوژ ی در فرم است که فیلمساز با آگاهی آن را در مکانیسم ساختار ی اثرش مورد استفاده قرار می دهد.
– مرحله بودسازگی : که این بودن در نهایت درجهی ساخت فرم و در اوج انسجام پیوند فرم و محتوا رخ میدهد که از اینجا، مخاطب در دایرهی حس، یک ارتباط دوگانه با ناخودآگاه خودش و مرحله ی بودوارگی فیلمساز برقرار می کند. به نوعی بودوارگی و بودسازگی دو قسمت دیالکیتیک شدهی مرحلهی بازخوانی اثر هستند که یکی در مرحلهی ابژکتیو و دیگر ی در مرحله پساابژکتیو و بازخوانی جدید سوژهی مازاد اتفاق می افتد. به همین دلیل است که مرحلهی نخست یعنی تقدم وجود فرم مهمتر و الزامیتر از ماهیت محتوا است و از «پس وجود داشتن و بودن» به مکانیسم بیانی در خروجی سوبژکتیو میرسیم.
فرمالوژی؛ فرم فدای ایدئولوژی :تا اینجا فهمیدم فرمالوژی، نگره ای است که در وهله اول نظرگاه فرمالیسم را اجرایی کرده و سپس آن را به ایدئولوژی «چپ گرای» خود پیوند میدهد. در این مسیر پر پیچ و خم امر روانکاوی فرم که طی ۴ مرحله تشریح شد نیز نقش حیاتی دارند.
بهتر است پیش از نقد نگره کارکرد های مثبت آن را بررسی کنیم. شاید اولین خصیصه مثبت فرمالوژی، علیرغم تنگ کردن عرصه فرمالیسم و بازی با این ترکیب قدیمی، جامع تر بودنش نسبت به نگره های خام مضمونی باشد.
فرمالوژی برخلاف نگاه های صرف ساختارگرایانه یا جامعه شناختی تاریخی، اثر را مورد بازخواست قرار نمیدهد (لااقل نه در ابتدای کار).یعنی از اثر پرسش میکند ولی پاسخی در دهان آن نمیگذارد! انتظارات ایدئولوژیک فرمالوژی نهایتا به فرم پیوند میخورند و از آنجایی که فرم در خدمت داعیه ایدئولوگ روس هاست، منتقد فرمالوژیسم به سادگی چپ گرایی خود را توجیه میکند. جامع بودن فرمالوژی نسبت به مضمون گرایی صرف دال بر بی عیب بودن آن نیست.
اولین نقدی که به این نظریه وارد است جمع نقیضینی است که پاسخی برایشان وجود نداشته و ندارد. ما میدانیم که ایدئولوژی « چه» و فرم «چگونه» است. باگ اما اینجاست که فرم در فرمالوژی همواره باید در خدمت اجرای سیستماتیک سیاست های چپ باشد! یعنی چیزی مثل فرم های نوین شوروی سابق که در صورت بندی بوردول تحت عنوان «ماتریالیسم دیالکتیک» منعکس شده اند. بگذارید با یک مثال این باگ این تز را تصدیق کنیم :
فرض کنید یک مادربزرگ لال ، میخواهد برای نوه اش قصه ای درباره ی معایب دروغ گفتن بگوید تا او را خواب کند، مادربزرگ لال است پس نمیتواند از تکنیک های کلامی برای خلق قصه اش استفاده کند. اما وی استاد نقاشیست، پس از این فن و تکنیک برای خلق قصه کمک میگیرد. مادربزرگ به ترتیب تصاویری برای نوه اش کشیده و بعد اینکه نوه اش خوب متوجه هر تصویر میشود به سراغ کشیدن تصویر بعدی میرود و قصه را بر اساس الگوی شاه پیرنگی برای نوه اش تعریف میکند و وی از عاقبت شخصیت اصلی قصه دچار هراس میشود؛ بدون اینکه برایش مهم باشد هدف و واقعیت نیت مادربزرگ از تعریف کردن این قصه چیست، تا اینجا مادربزرگ موفق به خلق فرم گشته زیرا هم قصه اش را گفته و هم میدانسته چگونه قصه بگوید.
فردای آنروز کودک با فکر کردن به ماهیت قصه و پیش زمینه ای که نسبت به بودوارگی مادربزرگش دارد متوجه این میشود که هدف مادربزرگ از تعریف قصه، این بوده که به نوه اش بقبولاند که دروغ گفتن کار زشتیست.
این یعنی ایدئولوژی مادربزرگ. حال تکلیف این نوه که عاشق دروغ گفتن است چه میشود؟ آیا باید از نیت مادربزرگ گله کند یا از قصه ای که مادربزرگ برایش کشیده و وی را به پالایش رسانده ؟ در نقد فرم لوژیست ما براین عقیده ایم که کودک میتواند از هدف و واقعیت نیت مادربزرگ خود گله کند(چون معتقد است دروغ خوب است) ولی به هیچ عنوان نباید با این دلیل مهارت قصه گفتن
مادربزرگش را نقض کند. مسئله ی فرمالوژی دقیقا همینجاست. پسوند های لاکانی، هوسرلی، فرویدی، غیره و ذلک از فرم سازی به فرم بازی تغییر مسیر میدهند. یعنی هر کدام از دید خود مصادره به مطلوب و حق؛ و دیگر ایده ها را باطل میخوانند . در این صورت معنای فرم از فیلم به فیلم عوض شده و نتیجتاً قبول فرم یکسان به نزاع بر میخورد. فرم لوژی در پی اصلاح این نگره است. ما نیز در این نگره نقیضینِ فرم و محتوا را جمع میکنیم ولی با دو تفاوت اساسی :
۱_فرم همواره ارجحیت خود را داراست، حتی اگر ضد ایدئولوژی مفروض باشد.
۲_عیار سنجی هدف غایی نیست بلکه جزئی از فرایند است. فرم اثر برای «تحلیل» و ایده برای نقد بوده و مواجهه همواره پدیدار شناسانه است.
فرم لوژی : زنده باد فرم!
اولین نکته قابل ذکر در این شبه مانیفست، تعریف فرم است که اساساً از ترجمان بوردول از آرای فرمالیست های روس نشأت میگیرد. پس ما فرم را وامدار اصول بررسی روایت و فرم بصری میدانیم. درمورد ارزشگذاری باید گفت که فرم لوژی، از تحلیل گذار کرده و به نقد(داوری میرسد). ما معتقدیم دستاورد های مصداقی نئوفرمالیست ها به شدت خلاقانه و پیشرو بوده و هستند.اما امروزه این دستاورد ها همانند گذشته پاسخگوی نیازهای نقادانه نیستند زیرا اساساً نقادانه نیستند! لازم به ذکر است نقد از پنجره ی نگاه نگارنده یک مفهوم بالذات پدیدار شناسانه است و باید قبل از محقق شدن، پیش فرض زدایی شود.
فیلمها خواسته یا ناخواسته جدای از جنبه ی صنعتی _هنری و…، یک بسته ی فرهنگی اند که تاثیرات گسترده و گاه کلان بر زمینه های اجتماعی سیاسی و… دارند. این بسته ها و پکیج های فرهنگی خصوصاً در دهه های اخیر به شدت چموش و سرکش
نتیجتاً باید تا حدی ضرورت نقد، آنها را کنترل کند. فرم ارجحتر است اما نه به شرط نادیده گرفتن تاثیرات فرامتنی گسترده آثار!منتقدان ایده «دسته ای که فرم و ساختار مسئله شان نیست» تا حدی به کنترل این آثار پرداختند اما از یک برهه ی زمانی به بعد، کارشان کاملا روتین، یک دست و تکراری شد!شاید درست نباشد که نام اشخاص بازگو شود اما بسیاری از اینان از فرط تکرار و برای فرار از اتومازیسیون ، دست به الصاق کردن افکار و عقاید خود به آثار مختلف سینمائی زدند.
به این دلیل است که ما معتقدیم نگاه ایدئولوژیک نیز باید از سوی صاحب نظری باشد که به اصول زبان سینما مسلط است نه به دست کسی که حتی از ابتدائیات این مدیوم مطلع نیست.رویکرد ما دو نحله ی فکری را در یک نقد واحد به کار میگیرد، بدون اینکه آنها را با هم خلط کند. در واقع نگره فرم لوژی همانطور که به لحاظ وجه تسمیه با دو کلمه ی جدای از هم (فرم + لوژی) ارائه میشود، در رهیافت های مصداقی خود نیز فرم را از ایدئولوژی جدا میکند.
لذا هر کدام از این دو بخش، یک پاسخ مجزا دیده میشود. ایدئولوژی ها، ایسم ها، لکان ها و فروید ها بسیار متکثر و گاها دشوار اند، پس ادعای نقد فرویدی تسلط بر فروید را میطلبد و ادعای نقد مارکسیستی تسلط بر آرای مارکس.فرم اما مسئله ی واحد ماست. دیگر فروید و لکانی در کار نیست. فقط فرمی مطرح است که در رسالات محققان روس گردآوری شده و در متد های متفاوت قابل بررسی اند.
پس عیار حقیقی فیلم نه در قبول شدن در هر دو نحله، بلکه فقط و فقط در قبول فرم است. برخورد با ایدئولوژی ها در فرم لوژی کاملا نسبی است و جنبه ی پژوهشی _ مردم پسند «شاید حتی ژورنالیستی» داشته و بستر ارائه نظر شخصی نگارنده است ؛ در حالی که هنوز پس از گذشت دهه ها فرم ارجحیت دارد…