مختص جامعه سینما:سید روح الله موسوی/برای تحلیل فیلم، اصلی ترین وجه ساختاری، باورپذیر بودن است. باورپذیری را نمی توان با استدلال عقلی ثابت کرد. اختلاف منتقدان بر سر باورپذیری یک فیلم را میتوان مثال زد. منتقدان استدلالی می گویند وقایع فیلم غیرمنطقی است و منتقدان عاشق فیلم برایش منطق متفاوتی از منطق شایع متصورند.
به نظر می رسد تنها راه شناخت آثار خوب «دل دادن به اثر» است. عشق به جزییات باورکردنی و واقعی و بی توجهی به کلیات و قواعدی که براساس شان می توان تولید هنری کرد و به خود بالید که فناوری و دنیای خردمدار مدرن توانسته در تولید هنر هم از منشاء اصلی خلق آن یعنی احساس ناب انسانی پیشی بگیرد.
فیلم خوب، حاوی المان هایی است که اگر نباشند همه وجوه خوب دیگر بی اثر می شوند.می گویند منتقد خوب منتقدی است که شیفته نشود و همیشه با فاصله با اثر مواجه شود ولی مگر فیلم و اثر هنری از جنس مقولات عقلی و فلسفی است که بشود خشک و قاطع با آن برخورد کرد؟ به نظر می رسد منشا همه این بحث ها مشخص نبودن تعریفی درست از مقوله نقد فیلم است یا تمایز قائل نشدن میان گونه های مختلف نقدنویسی.
تمثیل غار افلاطون تا به امروز منحصر به فردترین اندیشه ای است که به تاثیر هنر سینما بر میلیون ها نفری را اشاره می کند که در جهانی گرفتار شده اند که در آن آزادی تخیل امری ممنوع محسوب می شود. این تمثیل که می توان آن را اولین تصویر فلسفی از مقوله تصویر متحرک دانست به منبع نوری اشاره می کند که پشت سر تماشاگران قرار گرفته است و غار در آن تمثیلی از سالن سینماست. سایه های متحرکی که در غار دیده می شوند همان بازیگران هستند. تماشاگران شگفت زده آن هم مانند تماشاگران سینما در بهت و حیرت به سر می برند.
زندانیانی را تصور کنید که از زمان کودکی شان در یک غار زنجیر شده اند و نه تنها دست ها و پاهای شان در غل و زنجیر است بلکه سرهای شان هم زنجیر شده است تا تنها بتوانند به دیوار پیش روی شان خیره شوند. تنها چیزی که آنها واقعی می پندارند همان سایه هایی است که بر دیوار مقابل شان نقش می بندد. اما واقعیت تنها زمانی بر زندانیان آشکار می شود که یکی از آنها زنجیر ها را خُرد کند و به بیرون غار پا بگذارد. این فرد گرچه در بدو امر در مواجهه با نور شدید خورشید بینایی خود را از دست می دهد اما در نهایت می تواند به خورشید چشم بدوزد و به واقعیت اصیل پی ببرد.
سینما این قابلیت را دارد که به یک ماشین قدرت تبدیل شود
ژان میشل فرودون در مورد نقد دانشگاهی چنین معتقد است: پدرم یک منتقد فیلم بود و با اینکه نمی خواستم از او تقلید کنم تاثیر غیر قابل انکاری بر من گذاشت. در دانشگاه سینما را از ژان دوشت یاد گرفتم و هنوز هم برخی از نوشته های وی را به خاطر دارم؛ از جمله همان متنی که در آن از نقد به هنر عشق ورزیدن تعبیر کرده بود. اما هیچ چیز به اندازه کایه دو سینما بر من تاثیر نگذاشت.
خواندن کایه دو سینما را از همان زمانی که شروع کردم که گرایشاتی سفت و سخت و مطالب دشوار و گیج کننده ای در مجله وجود داشت. گاهی اوقات با مطالبش موافق نبودم و گاهی هم چیزی از آنها سر در نمی آوردم. همیشه فکر می کردم در تقابل موجود میان دوران “بازنگ و “رومر” اشتراکاتی وجود داشته است.
بعد از دوران این افراد زمانی رسید که احساس کردم با وجود نویسندگانی مانند سرژ دنی و آلن برگالا نوبت به خودم رسیده است. اما در نقد فیلم، خودم را تا حد زیادی وامدار ژان لوک گدار خصوصا آثار وی در دهه ۱۹۷۰ می دانم. در این دوران بود که به این نتیجه رسیدم خوب یا بد، سینما این قابلیت را دارد که به یک ماشین قدرت تبدیل شود. گدار سینما را از درون و با ابزارهای خودش تحلیل می کرد و با تاثیر از همین تحلیل ها بود که به لذت نوشتن پی بردم.
“جاناتان رزنبام” نیز چنین معتقد است: “پنه لوپه هیوستن نویسنده مشهور سایت اندساوند یادداشتی بر فیلم “در مارین باد “نوشته است که اولین بار در اواخر دوران نوجوانی ام آن را خواندم؛ پیش از آنکه شاهکار باشکوه آلن رنه را تماشا کرده باشم و سال ها قبل از اینکه به ملاقات خود پنه لوپه بروم.
هنوز که هنوز است این یادداشت را ملموس ترین و معقول ترین یادداشت سینمایی در انگلستان و فرانسه می دانم که تا به حال با آن مواجه شده ام. این یادداشت از نثر موزون زیبایی برخوردار است و یکی از تجربیات وصف ناشدنی سینمایی را برایم به ارمغان آورد. چند سال بعد در اواخر دهه ۱۹۶۰ به عنوان منتقد فیلم استخدام شدم .
از همان سال های ابتدایی به تماشای فیلم می نشستم و سعی می کردم چیزهایی درباره آنها بخوانم. از همان زمان فهمیدم برای تفسیر هایی ارزش قایلم که دید وسیعی به رسانه سینما دارند و در مقابل از متونی که با اشتیاق به موشکافی یک فیلم به خصوص می پردازند بیزارم. خوشبختانه آنقدر عمر کرده ام که جنگ و جدل منتقدان آمریکایی و بریتانیایی در محافل آکادمیک و غیر آکادمیک بر سر هنر بودن یا نبودن سینما را به یاد بیاورم.
از سوی دیگر به قدر کافی احساس جوانی می کنم که بفهمم بحث آنها درباره قابلیت های هنری سینما تا حد زیادی جذاب و چالش برانگیز بود. اما این بحث با دخالت عناصری مانند ایدیولوژی، سیاست، پول، تکنولوژی و جامعه شناسی به انحراف کشیده شد. آن دوران به کلی تغییر کرده است و با جرأت می گویم اکنون در آغاز مرحله پرآشوب دیگری هستیم که ممکن است سخن گفتن از هنر را به امری احمقانه تبدیل کند.
وجود منتقدین یکی از مؤلفه های جدایی ناپذیر سینماست
این جملات را خیلی از فیلمسازان بارها به زبان می آورند، که از جانب خودشان بیانگر این است که منتقد الزاما فرد بی هنر و بی علمی است که منتظر بهانه است ، یا علم من فیلمساز و سخن نهان در فیلمم آنچنان والاست که منتقد از درک و فهم آن عاجز است.
نقد در سنت آیینه ادب عقل بود، در سنت عقل اگر پذیرفت که محدود است از آن جهت بود که هستی را به شناخت خود محدود نکند. ماهیت، منویات و شناخت اثر، برای تماشاگر با نقد منتقد حاصل می شود.
وجود منتقدین یکی از مؤلفه های جدایی ناپذیر سینماست و نبود آن یک نقیصه است و نه نقص. منتقد به عنوان کسی که بر قواعد سینما اشراف دارد یا به معنی عام کلمه یک مخاطب حرفه ایست از بیرون به اثر می نگرد و نقاط مثبت و ضعف آن را رصد می کند
موقعیت قالب بر رابطه فیلمساز ومنتقد متنافی و هر کدام دیگری را به رغمی اپوزیسیون خود می داند و فیلمساز مغروضانه با نقد منتقد برخورد می کند و شمشیر را از رو می بندد. انتقاد، برای تصحیح کردن و رفع نقص و ضعف می تواند مؤثر واقع شود به شرطی که مغروضانه و از روی سلیقه شخصی نباشد. همچنین مغروضانه قلمداد نشود راحت تر بگویم،فیلمساز نقد وارده را توهم نپندارد.
نقد تیغ عقل روزگار بود و هر چه را که رنگ عقل نمی پذیرفت، از سر راه بر می داشت. که برگردان آن به زمان حال هم قابل تأمل است. خواه، ناخواه بقای سینماگر ارتباط تنگاتنگی با نقد اثرش دارد و بازخورد آن در جدی گرفتن و رد آن مشهود. سینما مغبون سینماگرانی است که نه به نقد و نه به اصول سینما و محصول خروجی خود اهمیت نمی دهند .
کارگردانانی که برای تهیه کننده فیلم می سازند. بسازند ولی انتظار می رود کسانی که آکادمیک و تخصصی به تحصیل در رشته سینما پرداخته اند، به اثر ارزش بدهند نه اینکه خود همسان اثر شوند و به جایگاه فرودستی برسند.
نقد تیغ روزگار ماست که شفقت ندارد و قداست نمی شناسد
اگر نقدهایی که در مورد آثارکسانی که نقد می شود مثبت بود باز هم بی اعتنا بودند و منتقدان را شبه منتقد خطاب می کردند؟ آن وقت بود که یادشان می آمد کسی به نام منتقد وجود دارد که می تواند بر روی تبلیغات و فروش فیلم تاثیر داشته باشد.
وظیفه نقد در سینما تبدیل به نفی شده است و منتقدان تنها به کوبیدن آثار سینمایی و فیلمسازان آن تمرکز کرده اند تا نقد محتوایی و ساختاری.
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که چه منتقدان و چه نقدشوندگان درباره نقد میکنند، این است که عموما به نقد به چشم یک حمله غرضورزانه نگاه میکنند. نقد، بهمعنای نفی نیست، اما به این معنی هم نیست که ما یک اثر هنری یا پدیده اجتماعی را یکسره ستایش و تحسین کنیم. هر وقت یک جامعه استوار و پویا را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم، باید به میزان رشد هنری آن جامعه نگاه کنیم و در کنار آن ببینیم، آیا این رشد هنری که به منصه ظهور رسیده، تنها حاصل عملکرد هنرمندان بوده یا عوامل دیگر هم مؤثرند و وقتی دقیقتر نگاه میکنیم، سایه یک مدیر را پشت سر این پیشرفت میبینیم. در کنار یک مدیر خوب، جامعه پویا به منتقد خوب هم نیاز دارد. وقتی میگوییم منتقد، باید یادمان باشد جامعهای منتقد خوب را پرورش میدهد که روحیه نقدپذیری داشته باشد. اگر نقدپذیر باشیم میتوانیم نقد خوب را بشنویم.
ما باید قبل از هر چیز به این باور برسیم که نقد عیبجویی نیست و در ضمن جامعه هم باید ظرفیت بالایی برای نقدپذیری داشته باشد. نقد بهمعنای دشمنی و مخالفت نیست. نقد نمیکنیم که با کسی دشمنی کرده باشیم، بلکه نقد را برای اصلاح امور انجام میدهیم. برای نقدپذیر شدن باید از خودمان شروع کنیم و با نقد خود، نقد کردن را یاد بگیریم. اینکه کسی را نقد کرده و نقاط ضعف و قوتمان را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم، نخستین گام در جهت بالندگی و پویندگی جامعه است.
بحث نقد در سینمای ایران تبدیل به حلقه گمشده ای شده است که سال هاست همه در جستوجوی آن هستند. نقد و منتقد وظیفه اصلی خود را فراموش کرده اند. نقد وظیفه جداسازی سره از ناسره را دارد و در این میان وظیفه منتقد کاملا واضح است، او باید نقش یک واسط آگاه را بازی کند که با آنالیز بخش های مختلف فیلم به مخاطب کمک کند بدون هیچ پیشداوری به فیلم نزدیک شود.
در تمام جهان ارتقای سینما در گرو مشارکت و همدلی صادقانه منتقدان با فیلمسازان است .سینما رسانه ای است که وظیفه تعریف شده و خاص خود را دارد اما برای انتقال پیام خود به صورت جامع و کامل به مخاطبانش به حلقه واسط منتقدان نیاز مبرمی دارد. حال با این تعریف آیا می توان نقش این حلقه واسط را در سینما رصد کرد، بی تردید جای خالی این حلقه در بدنه سینمای کشور احساس می شود.
اگر وضع منتقدان ایران مطلوب نیست به دلیل بضاعت پایین سینمای کشور است: سینمایی گیاهی خود رو و گلخانه ای نیست، هنری است که بازتاب جامع شرایط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه است و در هر قد و اندازه ای که باشد بخش از فرهنگ جامعه به شمار می رود، اگر برخی قد این سینما را کوتاه می دانند باید به آسیب شناسی آن بپردازند و بر هیچکس پوشیده نیست که یکی از مهمترین ابزار رشد و ارتقای سینما حضور فضای نقد موثر و مفید در این شاخه هنر است.
مخاطب ما اقبالی به نقد ندارد چون از نقد و قلم منتقد چیزی یاد نگرفته و نمی گیرد! منتقد ابتدا باید با رفتار و قلم خود شخصیتش را به مخاطب بشناساند تا او با اعتماد کامل به دانش و بی طرفی او به سراغ آثارش برود انتظار داشته باشد با رصد آنها بر داشته ها و دانسته هایش افزوده شود.
منتقدان باید تمرین کنند و با پالایش نفس خود را به گروه انسانهای واقعگرا نزدیک کنند،. دانش، جهانبینی، صداقت، شرافت و بیطرفی در داوری، جزو شروط یا وجوه یک منتقد است که باید به آنها پایبند باشد. داور یا منتقد باید دارای چند خصوصیت بارز باشد. پاکی و تقوا؛ دانایی و احاطه کامل بر موضوعات مختلف و رعایت چهارچوب عدل و انصاف. اینها از خصوصیات مهم منتقدان در شاخههای مختلف هنری است. تزکیه نفس از دیگر خصایص یک منقد است. کسیکه بر جایگاه نقد مینشیند، باید مثل کسی که بر مسند قضاوت نشسته، تزکیه نفس کرده باشد.
به این معنا که هیچگاه نباید خودمحوری رفتار منتقد را تحت شعاع قرار دهد. تا در دام قضاوت نادرست گرفتار نشود. اگر افراد خودمحور سر از عرصه نقد در بیاورند، با قدرت کلام و قلم خود، آدمهایی را که بعدها باید هنرمندان سرشناس و بهنامی شوند در همان ابتدای کار دچار سرخوردگی و وازدگی میکنند تا از ادامه راه منصرف شوند. منتقد خوب نباید تنها سواد سینمایی و سواد تخصصی در رشتههای مختلف داشته باشد، بلکه باید قبل از همه خودش و روحش را پاک کرده باشد و بعد بر مسند نقد بنشیند.