مختص جامعه سینما:محمدرضا فهمیزی/فیلمنامه قطعاً مهمترین رکن در ساخت هر فیلم است ،چون مانند نقشه یک ساختمان است. همانطور که ماهرترین مهندسان دنیا هم بدون داشتن یک نقشه درست و فنی نمی توانند ساختمان مناسبی بسازند برجسته ترین کارگردانان دنیا هم بدون داشتن یک فیلمنامه قوی و اصولی نمی توانند فیلم خوبی بسازند. “سه رخ” آخرین فیلم جعفر پناهی ، دقیقاً مهمترین ضربه را از همین نقطه خورده است.
در درجه اول اصلا معلوم نیست هدف پناهی از ساخت این فیلم و تمرکز او روی چه نکته ای بوده است. نقد نگاه های سنتی و دگم اندیشی های اجتماعی؟ عاقبت پرداختن به هنر ، در قالب وضعیت شهرزاذ و شرایط مرضیه؟ ستایش تلاش و اراده جوانانی که در دورترین نقاط این کشور با کمترین امکانات برای رسیدن به هدفشان می جنگند؟ یا …
در واقع آنچه که از تماشای فیلم برمی آید این است که انگار اصلاً جعفر پناهی فیلمنامه ای نداشته و بر مبنای یک ایده اولیه جذاب ،تصمیم گرفته فیلمی جاده ای به شیوه استادش (کیارستمی در کارهایی نظیر: زندگی و دیگر هیچ) بسازد.
نواقص و ابهاماتی که در جای جای قصه وجود دارد گواه محکمی بر این ادعاست از جمله: ضعف شخصیت پردازی مثلاً: دلیل منطقی این حجم از خشونت در رفتار بهناز جعفری با مرضیه چیست؟ اگر فرض بگیریم که جعفری در قالب “شخصیت یک هنرمند محبوب” در فیلم حضور دارد نه یک ستاره پوچ ، پس باید ارزش عشق و مبارزه این دختر را بداند و منطقاً حامی اش باشد نه اینکه او را حتا مورد ضرب و شتم فیزیکی هم قرار دهد.
جعفر پناهی هم اگر در قالب شخصیت خود است (یعنی یک فیلمساز جهانی نه فقط یک راننده صرف) چرا در صحنه خشونت کلامی و فیزیکی هیچ دخالتی نمی کند؟ گرچه که حتا در جایگاه یک راننده صرف هم حس انسان دوستی اجازه آن میزان از سکوت و تماشاگر بودن را نمی داد.
البته این انفعال در بخش های دیگر فیلم هم از سوی پناهی (بعنوان بازیگر) دیده می شود. مثلا در مهمترین صحنه که به نوعی فینال فیلم هم محسوب می شود و تماشاگر از ابتدا منتظر آن بوده است یعنی جایی که بهناز جعفری ،مرضیه را پس از چند روز غیبت و بی خبری به خانه اش برمی گرداند و با توجه به بازگشت پدر و وجود برادر شدیدا غیرتی و خشمگین او که می گفت مرضیه را می کشد چرا برای جلوگیری از فاجعه به داخل خانه نمی رود؟
مگر او را همه در این روستا نمی شناختند و برای کمک به این دختر آنحا نیامده بود؟ پس چه منطقی برای داخل خانه نرفتن و حضورش در این مذاکره وجود داشت؟ اصلاً اگر قرار بود اینقدر خنثا و منفعل باشد پس پناهی با چه منطق و برای چه هدفی نقش خودش را در فیلمنامه جا داده بود؟
اما ضعف شخصیت پردازی تنها ایراد فیلمنامه نیست ، فیلم به لحاظ منطق داستانی هم مشکلات زیادی دارد مثلا: اگر هنرمند از نظر اهالی آن آبادی مطرب است چرا بهناز جعفری نزد آنها محبوب است؟
اگر چند بار در طول فیلم بر یک طرفه بودن جاده آن روستا تاکید شده بود و حتا وقتی مرضیه می خواست شخصا عرض جاده را کمی زیاد کند ،اجازه ندادند،چطور بر مبنای پایان نمادین فیلم (مرضیه با چادر سفید به دنبال خانم جعفری می آید که در حال رفتن از روستاست) پدر او راضی شده و داستان به خیر و خوشی تمام شده است؟
سوژه اولیه “سه رخ” با توجه به اینکه درباره عشق به سینمای یک دختر در شرایطی بسیار سخت و دشوار بود بالقوه این قابلیت را داشت که تبدیل به یکی از برترین داکیودرام های تاریخ سینمای ایران شود اما متاسفانه به دلایل زیادی از جمله: فیلمنامه ضعیف نتوانست به آن چیزی که شایسته اش بود برسد.