مختص جامعه سینما:آرمین اعتمادی/اتفاقی که در “پوست”، نخستین فیلم بلندبرادران ارک رخ میدهد، سالهاست که در سینمای ایران مغفول مانده و گویی هر مخاطبی با زبانِ بیزبانی مدتهاست انتظارش را میکشیده. وقتی فیلم تمام میشود، همچنان در سالن مینشینیم و بعد از مدتها (برای من بعد از “کلاس هنرپیشگی” داودنژاد) طعم یک تجربه منحصر به فرد و نو را روی پرده سینمای ایران مزهمزه میکنیم.
لحظاتش را تا بیرون از سالن و در طول قدمزدنهای مابعدش، با خود حمل میکنیم و احساس مبهمی داریم از اینکه بالاخره آن تفاوت فاحشی که از منظر “توان در خلق فضا”، میان سینمای ایران و سینمای دنیا همیشه احساس میشود، اندکی کمرنگ شده است.
فیلم به وضوح ما را درگیر کرده. آنگاه، وقتی عقل سرجا میآید و بار احساسی اولیه رنگ میبازد، مجددا از خود میپرسیم: چرا آنچه که دیدم، شبیه فیلمهای دیگر ساخته شده در این سالها نبود؟ چرا از روی دست کسی ننوشته و از فضاهای آشنا و امتحان پسداده استفاده نکرده بود؟
“پوست” یک تجربه یونیک سینماتیک است. تمام داستان، گویی روایت تصویری یکی از افسانههای محلی ترکیست که از زبان یک عاشیق (عارفان و نغمهسراهای سیار ترکزبان) در قهوهخانه ستاری روایت میشود.
عاشیق سازش را به دست میگیرد و حکایت عشقی آمیخته با طلسم و ترس و جنون و خرافهها و باورهای محلی را در یکی از روستاهای مناطق آذربایجان روایت میکند: حکایت عشق طلسمشده میان آراز و مارال؛ عشقی که با نفرین و دعا و ورد و کارشکنیهای مادر سحرنویسِ آراز و اجنه هرروز بیش از پیش گره در کارش میافتد.
فیلم، در اکثر لحظات از نماهای بسته و دوربین سیار در محیط مهآلود روستا در میزانسنهای خود استفاده میکند. گویی دوربین هم در نماهای نزدیک و بدون داشتن شَمایی جامع از روایت کلی اثر، تکههای پازل را آرام آرام میبیند و به ما نمایش میدهد.
جنگلهای مهگرفته، درختها، دعاها، عزاداریهای محلی و تعزیههای فولکلور با پوست شیر، همه و همه در پوست و گوشت مردم آن خطه تنیده شده، جزئی از آنهاست و به همین دلیل، کاراکترها و لوکیشن به راحتی ساخته میشوند و فضای اگزوتیک ابتدایی اثر در عرض چند دقیقه برایمان مانوس و آشنا میگردد؛ چرا که زیست آدمها بدون زور زدن یا تلاش برای خرق عادت، مثل یک رود خروشان جاریست و کاری به من و شمای مخاطب ندارد.
همین “خونسردی” در بیان و خلق نامتعارفها، علقهای نامرئی میان مخاطب و اثر ایجاد میکند که به این راحتی رهایش نمیکند.