برای جامعه سینما: محسن سلیمانی فاخر/فیلم «معضل اجتماعی» The Social Dilemma در پی آن است که با ترسیم فضای کنونی جامعهروند تسخیر انسانها به وسیلهی شبکههای اجتماعی را توضیح دهد و برای آن راه حلی نیز ارائه دهد. این مستند معتقد است که مدل کسب و کار کمپانیهای غول پیکر جهانی یا مدل توسعهی پروژههای آنها با هدف پولسازی بیشتر، دلیل و علت به وجود آوردن این فضاست.ابزارهای جدید مفاهیم خارق العاده ای در جهان ایجاد کردند ، اعضای خانواده از هم جدا شده را بهم پیوند دادند اهدا کنندگان عضو را پیدا می کنند.
در اقصی نقاط دنیا به خاطر این پلتفرم ها تغییرات سیستماتیک معناداری اتفاق میفتد که خیلی مثبت هم هستند. اما کاربر ساده لوحانه فقط یک روی سکه را میبیند ،چیزهایی که در شبکه های اجتماعی به اشتراک میگذارید برای خودشان موجودیت پیدا می کنند و مانندیک موجود زنده ،نوعی که از آنها استفاده میشود خیلی متفاوت با انتظارات شماست.
باوجود بحران های فزاینده ی پیش رو، غولهای تکنولوژی در حال بزرگتر شدن هستند، کل صنایع تکنولوژی محور در مرحله جدیدی از موشکافی هستند و مطالعات جدید نشان دهنده پیوند معناداری بین استفاده از سوشال مدیا و سلامت روانی هستند.اخرین تحقیقات نشان می دهد ده میلیون آمریکایی معتاد به ابزار های الکترونیکی خود هستنداین قضیه با این حقیقت که شما میتونید به لطف پیشرفت تکنولوژی ، آرام آرام خودتان را در یک حباب محبوس کنید ، وضعیت بغرنج تری پیدا می کند. اخبار جعلی در حال پیشرفته تر شدن هستند و تهدیدی برای تمام جوامع هستند.
سوال اینجاست که آیا شبکه های اجتماعی نوجوانان را افسرده می کنند ، پاسخ مثبت است ،هر روز به محبوبیت این فیلتر های تزِئینی در بین فرزندان اضافه میشود.جراحان پلاستیک نام جدیدی بر این سندروم گذاشته اند.« اسنپ چت دیسمورفی» مبتلایانی که خواستار جراحی هستند تا بتونند از طریق این سلفی های فیلتر دار دوست داشتنی تر به نظر برسند. بارها در این فیلم تاکید میشود که هیچکس دوست ندارد این فضا را تحمل کند حتی سازندگان آن ،اما همه به نوعی درگیر آن هستند. این جملات دیدگاه مدیران و برنامهنویسان این شبکههای اجتماعی است و حاکیست که خودشان نیز همزمان شکارچی و طعمه هستند.
فیلم در بخشی برای معرفی مشکل و معضل و شناساندن شخصیتهای اصلی داستان و روایت داستان توسط آنها و بحرانی که هریک از آنها با آن درگیرند و بخش دیگر به پرداخت داستان و بزرگ نشان دادن معضل مطرح شده در همراهی با یک راوی پرداخته میشود.فیلم The Social Dilemma در بخش های نخستین با رونمایی از انسانِ های به ظاهر آشفته که در توضیح شغل شان کلمهی «سابق» یافت میشود به دنبال القای این مسئله به مخاطب عام است که این کارمندان سابق در حوزهی شبکههای اجتماعی فعالند و امروزه با استفاده از هوش مصنوعی به یک جایگاه متفاوتی رسیده و نقش اساسی در زندگی انسانها دارند، همه و همه، انسانهای موفقی از درون همین امپراطوریها هستند که علیه آنها شورش کردند.
این مدیران و برنامهنویسان کمپانیهای بزرگ دیجیتال معتقدند که در روند گسترش نفوذ شبکههای اجتماعی در جهان، مشکل اساسی به وجود آمده است که آنها بهای آن را با تلخ شدن زندگیشان و نارضایتی درونی از خود پرداختهاند و حالا با افشاگری و توصیههای خود به مردم، سعی دارند از این روند جلوگیری کنند.
کاپیتالیزم مراقبتی در حال شکل دادن به سیاستها وفرهنگ ها به اشکالی است که خیلی از مردم آن را درک نمیکنند. داعش پیروانش را آنلاین را تحت تاثیر قرار داد واکنون برتری طلبان سفید پوست نیز همان کار را می کنند. اخیرا در هندوستان اوباش اینترنتی لینچ، ده ها تن از مردم را به قتل رساندند ،این فقط اخبار جعلی نیست بلکه اخبار جعلی و عواقب آنهاست. اساساچگونه در عصر اخبار جعلی یک اپیدمی را می شود کنترل کرد ؟
ما از عصر اطلاعات گذشته ایم و وارد عصر ضد اطلاعات(disinformation) و جعلیات شده ایم. دموکراسی ها مورد تعرض قرار گرفته است.ابزار هایی که تا امروز ساخته شده اند درحال فرسوده کردن بافت جامعه و ازبین بردنش هستند.
فیلم سعی دارد با استفاده از مفهوم جادو و جادو شدن کاربران شبکههای اجتماعی، فرضیهی خود را به لحاظ روانشناسی بررسی کرده و کارکردهای اجتماعی آن را بیان کند. به زعم نوح هراری «دانش بیولوژیک ضرب در قدرت محاسباتی ضرب در داده، مساوی است با توانایی برای هک انسان.» این یک معادله خطرناک است. اگر به اندازه کافی کاربری در مورد بیولوژی بداند و قدرت محاسباتی و داده کافی داشته باشد، میتواند بدن و مغز و زندگی انسانها را هک کند
فیلم از سویی پدیدهی جادو و ذهن اعتمادگر انسان به پدیدههایی این چنینی از جنس برندهای دنیای دیجیتال و سیلیکون را مطرح میکند و دلیل دیگری برای اقبال به این شبکهای مجازی را مورد تحلیل قرار میدهد ،از این رو یکی از مهمترین مصادیق این مقوله یعنی مفهوم« نظریه توطئه» یا «توهم توطئه» را مطرح میکند و به نوعی روند شکلگیری این جادو توسط کارمندان سابق غولهای این حوزه را نیز به تصویر میکشد . فیلم نشان میدهد که همان افرادی که این محصولات را ساختهاند نیز از آن استفاده میکنند بنابراین هیچ توهم توطئه در زمینهی مدیریت جهان توسط یک لابی خاص یا گروه پشت پردهای در کار نیست و این سوال بزرگ را مطرح میکند که پس عامل این معضل چیست؟
«تریستان هریس» مسئول طراحی و اخلاق شناس سابق شرکت گوگل می گوید:طراحی ها باید شکلی باشد که کنشگران دوست داشته باشند و جذب شوند.نزدیک ترین شخص به دره سیلیکون (منطقه ای در آمریکا که شرکت های مطرح انفورماتیک آنجا قرار دارند ) چیزی به نام «وجدان» است.او در فیلم از این شرکتها میخواهد که چیزی که خودش «طراحی اخلاقی» می نامد را برای محصولاتشان اضافه کنند . به ندرت پیش میاد که یکی از عوامل داخلی این صنعت اینقدر بی پرده افشاگری کند
او می گوید :لطفا به نویسنده کتاب « ده استدلال برای همین الان پاک کردن تمام اکانت های شبکه های اجتماعی شما» خوش امد بگویید. از این رو اساسا میشود گفت در تاریخ هیچوقت نبوده مثل اکنون ۵۰طراح جوان سفید پوست در کالیفرنیا تصمیماتی بگیرند که روی ۲ میلیارد انسان تاثیر گذار باشد .دو میلیارد انسان افکار و اندیشه هایی خواهند داشت که نمیخواستند و فکر نمیکردند داشته باشند چون یک طراح در گوگل گفته : نوتیفیکیشن(اعلانات) این شکلی کار میکند، همان صفحه ای که صبح باآن بیدار می شوید.
ده سال اخیر بزرگترین کمپانی ها در دره ی سیلیکونی است .تجارتشان فقط فروش یوزر ها است.ظرهر امر پولی بابت محصولاتی که استفاده میکنیم پرداخت نمی کنیم، تبلیغ کنندگان برای محصولاتی که ما استفاده میکنیم پول می دهند .تبلیغ کنندگان اینجا دقیقا مشتریان هستند و ما آن چیزی هستیم که فروخته میشویم.
جمله ای تاریخی است که می گوید «اگر شما برای محصولی پول پرداخت نمیکنید پس خودشما محصول هستید»عده ی زیادی از کاربران فکر میکنند که…خب، گوگل فقط یک موتور جستجو هست و فیس بوک فقط محلی است که من ببینم دوستانم در چه حالی هستند و چه کار میکنند و عکس هایشان را ببینم، اما چیزی که این عده ی زیاد نمی دانند این است که انها دارند برای جلب کردن توجه شما رقابت میکنندبنابراین فیسبوک، اسنپ چت، توییتر، اینستاگرام، یوتیوب و شرکتهایی از این دست مدل تجاری شان این است که مردم را درگیر با صفحه گوشی شان نگه دارند.
ازسویی فیلم حاکی است که چگونه می توان تا نهایت ممکن توجه یک شخص راجلب کرد، تا چه زمان میتوان از وقت کاربر را گرفت .چقدر میتوان وادارشان کرد که چقدر از زندگیشان را به آنها بسپارید ؟همه ی این خدماتی که بر بستر اینترنت وجود دارند و فکر میکنیم رایگان هستند اینگونه نیست و از تبلیغ کننده ها جای ماحساب می کنند
انها در قبال نشان دادن تبلیغاتشان به کاربر پول پرداخت میکنند .ما محصولاتیم! توجه ما محصولی است که به این تبلیغ کننده ها فروخته میشود. یک تغییر مرحله به مرحله و نامحسوس در رفتار کاربرست .مخاطب بعد از دیدن و ترسیم یک دیستوپیای مدرن حاصل از غلبهی فضای دیجیتال، سردرگم است و راه حلی که در این فیلم به تماشاگر ارائه میشود ترک شبکههای اجتماعی و استفاده درست و کاربردی از تکنولوژی است.
بخش عمدهی فیلم به مصاحبههایی اختصاص دارد که با افراد مختلف از کارمندان سابق و نادم کمپانیهای فعال در عرصهی شبکههای اجتماعی انجام میشود که همه ویژگی مشترکی دارند و آن ویژگی، درک خطر و شکاف عمیق معرفتی و اندیشهای است که شبکههای اجتماعی عامل اصلی آن معرفی میشوند.
فیلم در مقام اثبات یک نظریه است نه کشف آن .با آنکه شاید بسیاری از امریکاییها، شبکههای اجتماعی را یک مشکل برای جامعه، تربیت فرزندان خود و آسیبهای دیگر تصور کنند اما به عنوان یک معضلی که انسان در مواجهه با آن سردرگم است شاید کمتر استفاده شده باشد. به نوعی معضلی است که انسان در رابطه با آن راه پس و پیش ندارد
فیلم از بیان متخصصان امر بیان دارد که برای اینکه در چنین تجارتی موفق باشید،مجبورید پیش بینی های بزرگی داشته باشیدکه یک ضرورت وجود دارد : «میزان زیادی از اطلاعات نیاز دارید»خیلی از کنشگران به آن میگویند نظام سرمایه داری مراقبتی که توسط شرکت های بزرگ تکنولوژی از تعقیب نامحدود هرکسی که هرجایی بهره می برد و مدل تجاری اش این است که مطمئن شود این تبلیغ کنندگان تا انجایی که امکانش وجود دارد موفق بشوند.
این شکل و شمایل جدیدی از یک بازارست ، بازاری که هرگز قبلا وجود نداشته است و دقیقا و منحصرا آینده ی انسان را ، معامله می کند .دقیقا شبیه مارکت هایی که به شکل آتی نفت یا آتی گوشت معامله میکنند. نوعی بازار که فروشنده بر اساس آن متعهد میشود در سررسید معین، مقدار مشخصی از کالایی معین را به قیمتی که الآن تعیین میکنند، بفروشد و در مقابل طرف دیگر قرارداد متعهد میشود آن کالا را با آن مشخصات خریداری کند.فیلم با ساختار اطلاعاتی جذابی به سراغ ذهن بینندهی خود میرود و از همذاتپنداری تماشاگران در رابطه با تجربههای تلخی که از شبکههای اجتماعی دارند به خوبی استفاده میکند و با ارائهی آمارهای مختلف از تاثیرات سوء شبکههای اجتماعی که عمدتا روانشناختی و جامعه شناختی است، قصد نفوذ به ناخودآگاه مخاطب خود را دارد.
به طور کلی تماشای این حجم از متخصصینی که در بزرگترین کمپانیهای جهان در حوزه فضای مجازی و هوش مصنوعی فعالیت کردند و حالا از این کار پشیمان شدهاند که دراماتیک و تاثیرگذار است .در فیلم معضل اجتماعی می بینیم که شبکههای اجتماعی، روزی با اهداف خیرخواهانه در راستای جذب مخاطب شروع به کار کردند اما با گذشت زمان به غولهای باورنکردنی با اعمالی پلید تبدیل شدند. آنها منجر به آسیبهای روانی، دامن زدن به معضلات اجتماعی، الگوسازیهای غلط از سلبریتی ها ، لو رفتن اطلاعات شخصی ، تهدید وانهدام دموکراسی با کنترل روی ذهن افراد و بسیاری از معضلات دیگر شدهاند.
شرکت هایی مثل گوگل و فیس بوک تعداد بسیاری از آزمایش های کوچک و ناچیز را به طور دائمی روی کاربرانشان انجام میدهند و با گذشت زمان و اجرای این آزمایش ها میتوانند بهینه ترین راه برای هدایت کاربران به سمتی که میخواهند پدید بیاورند.این ماهرانه و موذیانه کنترل کردن است که در عمل کاربر مانند موش آزمایشگاهی است. موشهای آزمایشگاهی که برای پیدا کردن درمان سرطان استفاده نمیشوند.شبه زامبی هایی که انها میخواهند به تبلیغات بیشتری نگاه کنیم تا بتوانند پول بیشتری بدست بیاورند
فیسبوک یک سری آزمایش انجام داد با عنوان «آزمایشات سرایت در مقیاس گسترده»تا دریابند چگونه از سرنخ های مخفیانه در صفحات فیسبوک استفاده می کنیم تا کاری کنند کاربران بیشتری بروند و در انتخابات میان دوره ای رای بدهند .
انها میتوانند احساسات و رفتار های دنیای واقعی را تحت تاثیر قرار دهند بدون اینکه خود کاربران متوجه شوند یا هوشیاری شان تحریک شود.موتور های هوش مصنوعی را پشت سر خودشان چیده اند تا ببیند مهندسی معکوس چه پاسخی بیرون می کشد
صاحبان این فضا مردم را وارد یک شبکه به هم پیوسته کرده و با طناب بسته اند و فقط از همه ی فعالیت های انها اطلاعات برداشت میکنند تا بتوانند ازآنها بهره ببرند.وقتی دوچرخه بوجود امد هیچکس ناراحت نشد،همه شروع به استفاده کردندهیچکس نگفت « ما جامعه را خراب و نابود کردیم» یا بگوید دوچرخه بر مردم تاثیر سوء دارد و انها را از بچه هایشان دور میکند یا بافت دموکراسی را به فنا داد .
ما هیچوقت همچین چیزهایی درمورد دوچرخه نگفتیم.اگر چیزی به عنوان ابزار مفید باشد منتظر است تا از آن استفاده بشود اما اگر چیزی یک ابزار مفید نباشد، از شما چیزهایی میخواهد .شمارا وسوسه میکند ، فریب می دهد ، موذیانه تغییر و کنترل میکندو چیزهایی از شما میخواد.ما از فضای تکنولوژِی بر پایه ی ابزار مفید به سمت فضای تکنولوژی ای بر پایه ی اعتیاد و کنترل و تغییر موذیانه رفته ایم! این چیزی است که تغییر کرده است . سوشال مدیا ابزاری نیست که یک گوشه منتظر ایستاده باشد تا کابر برود از آن استفاده کند بلکه اهداف خودش را دارد، مجهز به ابزارمختلف است و با به کارگرفتن روانشناسی برعلیه شما ان اهداف را دنبال می کند.
یکی از متخصصان این ساختار در فیلم می گوید: من در یوتیوب روی قسمت پیشنهادات کار میکردم .این نگرانم کرد که الگوریتمی که روی آن کار میکردم در حقیقت قطبیت را در جامعه افزایش میداد اما از نقطه نظر زمان تماشا ، این قطبییت برای آنلاین نگه داشتن مردم بسیار موثر بود . کاربران فکر میکنند این الگوریتم ها طراحی شدند تا فقط به انها چیزی که واقعا میخواهند را در اختیار بگذارند .الگوریتم درواقع دنبال یک سری خانه خرگوش (دام و تله ) که خیلی قدرتمند هستند میگردد و سعی میکند بفهمد کدامش بیشتر به علاقه شما نزدیک است.
برای نمونه به نقل از یکی از تکنوکرات های فضای مجازی در فیلم ،«نظریه توطئه آمیز زمین مسطح »صد ها میلیون بار توسط الگوریتم پیشنهاد شده،این آسان است که فکر کنیم فقط عده کمی از مردم کند ذهن باورش کننداما الگوریتم روز به روز هوشمند تر میشود بنابراین امروز مردم را متقاعد میکنند که زمین گرد نیست ، فردا هم یک باور اشتباه دیگررا تسری می دهند . در هفتم نوامبر هشتگ پیتزاگیت بوجود امد در جریان رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۱۶ آمریکا، فردی تفنگ به دست وارد یک پیتزافروشی در شهر واشنگتن شد؛ مغازهای که رسانههای اجتماعی ادعا کردند صاحبش در زیرزمین مغازه به قاچاق کودکان میپردازد؛ این شایعه از توییتر شروع شد و از کاربری که میگفت این حلقه با اعضای حزب دموکرات سر و سرّی دارد.
این ایده که سفارش پیتزا وسیله سفارش قاچاق آدما هاست،ایده خلاقانه و خطرناکی است .هنگامی که گروه ها در فیس بوک بزرگتر شدندموتور پیشنهادات فیس بوک شروع کرد به ادمهای معمولی پیشنهاد داد که به گروه پیتزا گیت بپیوندید، بنابراین اگر یک کاربر به عنوان مثال مخالف واکسن یا به «پسدمه» بود ،تئوری توطئه “پسدمه” به او میگوید هواپیماها در هنگام پرواز مواد شیمیایی یا بیولوژیک منتشر میکنند.
بر اساس این نظریه دولت این رد سفید هواپیماها را علنی نمیکند چون از آن برای کنترل مردم، تغییر عوامل زیست محیطی و ایجاد مشکلات بهداشتی استفاده میکند،یا از طریقی به الگوریتم های فیسبوک القا شده بود که این اشخاص در معرض باورتئوری های توطئه هستند.موتور پیشنهادات فیس بوک ، گروه های پیتزا گیت رابه آنها پیشنهاد میداد و سر انجام این جریان منتهی شد به یک مرد اسلحه به دست که تصمیم گرفته برود بچه ها را از زیر زمین پیتزا فروشی ای که اصلا زیر زمین نداشت آزاد کند.این یک مثال از یک تئوری توطئه است که در همه جای شبکه های اجتماعی منتشر شد
موتور پیشنهادات شبکه های اجتماعی به طور داوطلبانه این موضوع را به مردمی که هرگز عبارت “پیتزاگیت” را سرچ نکرده بودن پیشنهاد داد.مطالعه در ام ای تی انجام شده که میگوید خبر های جعلی در توییتر شش برابر سریعتر ازخبرهای حقیقی پخش میشود این دنیا چه شکل و ترکیبی دارد وقتی خبر جعلی ۶ برابر سریعتر از خبر راستین پخش میشود به نوعی تصور کنید که انها کف زمین رفتار های انسان را کج کردند،بعضی رفتار ها را خیلی آسان کردند و برخی را خیلی سخت.
انسانها همیشه آزاد هستند که سربالایی را به سمت بالا بروند اما تعداد کمتری این کار را انجام میدهند. بنابراین در مقیاس جامعه شما کف زمین را کج کردید و چیزی که میلیارد ها ادم فکر میکنند و انجام میدهند را تغییر دادید، سیستمی ساخته شده که به طرف اطلاعات نادرست کفه اش مایل است،نه به این دلیل که چنین چیزی میخواهیم،بلکه به این دلیل که اطلاعات نادرست پول بیشتری در جیب ها میکند.
این فیلم کسانی که این سیستم را هندل و تولید کردهاند و امروز نسبت به آن حس عذاب وجدان دارند ، سعی در ایجاد یک تحرک اجتماعی در رابطه با کنار گذاشتن این معضل دارد. The Social Dilemma استراتژیها و مدل های کسب و کار انتخاب شده توسط کمپانیهای بزرگ با هدف درآمدزایی هرچه بیشتر با تبلیغات را ریشهی این اتفاق و معضل میداند .