جامعه سینما:مهرناز امین آقایی/در جستجوی فریده روایت زنی است که در آستانه چهل سالگی به دنبال هویت گمشده خود از هلند و از آغوش خانوادهای هلندی که او را به فرزندخواندگی گرفتهاند، راهی ایران میشود؛ نه به این قصد که خانواده زیستیاش را که وی را در شش ماهگی در مشهد رها کردهاند بیاید، بلکه “خود” را بیاید.
این فیلم تنها مستندی نیست که با تم محوریِ هویتِ گمشده، رهاشدگی و با نگاهی سادهانگارانه حتی فرزندخواندگی ساخته می شود، اما آنچه این فیلم را متفاوت میکند، پارادوکس همیشگی سنت و مدرنیته است که همواره نقطه شروع خوبی برای چنین فیلم هایی به شمار میرود.
پاسخ به این سوالها که آیا فریده اگر در کشوری غیر از ایران(با این تناقضات جدی بین دو کشور اصالتی وطنیاش) رها شده بود، باز هم به دنبال هویت گمشده خودش می گشت و یا اینکه آیا دلیل اصلیِ سرگردانی، سردرگمی و ابهام وی همین تناقضات است، سخت است اما آنچه به وضوح میتوان دید این است که دگردیسیِ شخصیت فریده در سفر شخصیاش بر پایه همین تناقضات ایجاد میشود.
گرچه زمان کوتاهی از فیلم به زندگی فریده در هلند اختصاص دارد، اما صحنههای ابهام و سردرگمی فریده در هلند، واکنش عقلانی اطرافیان و خصوصا خانواده به تصمیم وی برای سفر به ایران و…، در ابتدای فیلم فریدهای را به بیننده نشان میدهند که در فرهنگ فرد گرا و با شعار بهترین زندگی، آزادترین آن است بزرگ شده است.
وی در سفرش به ایران در جامعهای منشوری و در میان انسانهایی منشوری به دنبال خودش میگردد که بخش غالب رفتارهای آنها مبتنی بر انتخابهای فردی نیست بلکه همچنان تحت سیطره نهاد خانواده، جامعه، قومیت، دین و ملت است.اما به نظر میرسد کارگردان به خوبی موفق شده است در بیان این تناقضات، در دو تله همیشگی فیلمهای نامزد اسکار گرفتار نشود. یکی از این تلهها، افتادن در دام دیدگاه نخبهگرایانه و ضد مردمی است.
صحبتهای اسکایپی نگار با فریده درباره محدودیتهای تعاملات زنان و مردان در ایران، تعریف حجاب به عنوان یک قانون، روبوسی فریده با مردان در ایستگاه قطار، زیستِ مجردیِ فریده در آستانه چهل سالگی در مقابل زنانی که هویت خود را فقط در ازدواج و بچهداری خلاصه میکنند، صحبتهای راحتِ فریده درباره کیشِ غیرتوحیدی و فلسفیاش در کنار به تصویر کشیدنِ مفاهیمی مانند اعتیاد، چندهمسری و حتی رها کردن کودک به این دلایل، نشان میدهد کارگردان در نشان دادن وضعیت واقعی ایران نسبت به سایر فیلمهای نامزد اسکار موفقتر عمل کرده است. خصوصا که در مقابل، حتی فردگراییِ خانواده هلندیِ فریده را نیز افسارگسیخته و اغراقامیز نشان نداده است.
تله دومی که به نظر میرسد کارگردان از آن فرار کرده است، این است با به تصویر کشیدن خانواده خاص گرای ایرانی، بدون افتادن در دام خودشیفتگی فرهنگی، نگاه انسانیِ خانوادهها را برجستهتر کرده است. بیان جملهای از طرف یکی از خانواده ها بعد از جوابِ منفیِ آزمایش دی_ان_ای(هر وقت آمدی ایران، قدمت روی چشم ماست) گرچه کنشی احساسی و هیجانی است، اما تصویری متعادل از رابطهگراییِ انسانی در ایران را نشان میدهد.
از نکات مبهم فیلم می توان به نمایشی بودن بخشهای آزمایشگاه اشاره کرد که مستندساز از نقش مشاهدهگری خود خارج میشود. همچنین میتوان به نشان دادن چند صحنه کوتاه از مناسک محرم اشاره کرد که تنها تصویری مبهم از این مراسم مذهبی را نشان میداد.
پایان زیبای فیلم و جواب منفیِ آزمایش دی ان ای برای همه خانوادهها نشان داد که فریده موفق شده است و شاید اگر حتی میتوانست خانواده خونی خویش را پیدا کند هم چیز بیشتری عایدش نمیشد. پلان انتهایی فیلم و وقتی فریده به جارو کردن حیاط می پردازد، بسیار تاثیرگزار و هوشمندانه، هویتی نو برای فریده را نشان می دهد که ما را به یاد توصیه بودا میاندازد که بعد از یافتن حقیقت خود، باید از جستجوهای دایم بیرونی و درونی پرهیز کرد.
یافتن خود بیهمتایمان آرامش بخش است، اما جستجوی مداوم برای تجربه احساس های خاص، نتیجهای جز فرو بردن انسان در دام ناکامی ندارد.
میتوان گفت “در جستجوی فریده” علاوه بر اینکه بهخوبی فرهنگ و باورهای عامه جامعه ایرانی را به تصویر میکشد، مخاطب را لحظه به لحظه در این سفر درونی و بیرونی با فریده همراه میکند تا شاید در کنار فریده، فرصتی برای اندیشیدن و خودشناسی بیشتر برای خود نیز فراهم کند.
از :جستارها