برای جامعه سینما:محمد آقازاده/”خانه پدری” کیانوش عیاری لجاجت گذشته یی است که مدام برمی گردد تا امروز معنای دیگری بیابد، این دست پر قدرت تاریخ است که “اکنونیت” را تسخیر می کند تا فردا را به نوعی بسازد ،این فیلم جدال بی وقفه خشونت و مقاومت علیه خشونت است،کمتر کسی در مورد این مقاومت سخن می گوید ، ولی آنها که این فیلم را زیرکانه انکار می کنند از خشونت فیزیکی حرف می زنند تا این مقاومت را به جهان فراموشی تبعید کنند ، ولی مقاومتی که در برابر مرگ آغاز می شود بتدریج جهان را دگرگون می کند
فیلم تنها دادنامه یی علیه مردسالاری و جهان زن ستیز نیست ، بلکه زوال این نگاه را به تماشا می گذارد، مقاومت ” ملوک ” در برابر مرگ که جنازه اش هسته اصلی فیلم را می سازد و تمام تقدیر یک خانواده را در گروی ستمی که بر خود رفته است می گیرد ، نشان دهنده فاعلیت زن ایرانی است که می خواهد طرف زندگی بایستد. ملوک هر چند بازی را می بازد اما در دراز مدت جنازه اش فرایند فرسایش مردسالاری خشونت طلبانه را تضمین می کند
مقاومت ملوک و روح عصیان زده او چون شبحی گرداگرد خانه پدری می گردد و ویرانی این خانه نشانه ظفرمندی اوست. اشپربر جایی گفته است بی تفاوتی بالاترین خشونت است ، اما در این فیلم هیچ زنی منفعل نیست ، هر کدام جلوی مردسالاری و نه مردها می ایستند و به آن نه می گویند و این مردهایند که در نهایت هم نقش قربانی و هم جلاد را می یابند و به همین دلیل عیاری حماسی ترین فیلم ایرانی را به تماشا می گذارد.
فیلم حماسه ای لطیف است که قربانیان چون آنتیگونه شعر ایستاده گی در برابر قانون تباه با همه هزینه هایش را می سرایند و روزگار را دگر می کنند ، ایستادگیای که هنوز ادامه دارد و فرجامش منوط به آینده یی است که از طریق فاعلیت زنان ایرانی و پس زده شدن مرد سالاری ضعیف شده پر از بشارت رهایی است. فیلم منسجم ترین و انضمامی ترین فیلم سالهای اخیر است . فرم بخوبی محتوا را در آغوش می گیرد و آنرا به تمامی معنا پذیر می کند، برای درک این نکته باید با دقت تغییر زمان و تاب خوردنش روی تلواسه را مشاهده کرد، و روی این نکته انگشت گذاشت که دختر تا انتها آنجا است و اوست که تن رو به مرگ یکی از بانیان خشونت را روی برانکارد میگذارد.