برای جامـــــــــعه ســـــینما :امیرحسیــــــــــــن بابایی /آنچه از به وجود آوردن فرم در یک اثر سینمایی سختر و حتی پراهمیت تراست،لحن آن است،هر چند توضیح آن در چند جمله ممکن نیست اما در کل لحن است که موجب می شود احساسات ما تحریک شود و با اثر احساس سمپاتی کنیم یا خسته و کسل شویم و بر مخیله مان تاثیر مثبت یا منفی گذارد.
لحن چند پاره موجب می شود که تکلیفمان با اثر مشخص نگردد و تلاش کارگردان برای نتایجی که با فضاسازیها و فرم بصری اثر به دنبال آن است محقق نشود. بسیاری از فیلمهای ایرانی به این مشکل دچارند و برای همین است که تلاشهای فیلمساز در به ثمررساندن اهدافش شکست می خورد.
“سعید روستایی” در دومین اثرش با توجه به امکانات وسیعتری که در اختیارش بوده است،آنچنان مفتون به رخ کشیدن قدرت کارگردانی و فرم بصری فیلمش گشته که از لحن و ریتم اثر غافل شده و عملن با فیلمی مواجه هستیم که زمانهای مرده زیادی دارد و این چند گانگی لحن و محتوای گل درشت و سطحیش به آن آسیب زیادی وارد کرده است.
شروع طوفانی و پر تنش فیلم نوید اثری متفاوت و نفس گیر را می داد به خصوص سکانس شوک کننده دفن شدن ساقی خرده پایی در گودالی عمیق که خودش می توانست یک فیلم کوتاه درخشان باشد-پس از دو فیلم هنوز حس نمی شود مدیوم او فیلم بلند است، بی شک در ساخت فیلمهای کوتاه بدون در نظر گرفتن موج و حواشی و تحسینهای بادکنکی موفقتر بوده است.
مرور بیشتر:«ابد و یک روز »بازنمایی محاسبهگری و منفعتگرایی در زندگی ست
،اما اثر به تدریج در لابیرنتی که خود ساخته بود گرفتار آمد و تلاش کرد با تمهیدات تکنیکی و به رخ کشیدنهای گاه و بیگاه ،ضعفهای فیلمنامه ایی خود را مخفی نگاه دارد. داستان تک خطی،فقر،قاچاق مواد مخدر ،ثروت تا سقوط و رسیدن به پای چوبه دار؛
اثرهرچند تلاش کرد تا با برخوردی به ظاهر متفاوت با شخصیت “ناصر خاکباز”- با بازی “نوید محمد زاده” که هر چند به نسبت بازیهای دیگرش کنترل شده تر بود،اما حاوی نکته تاثیر گذاری نبود و شخصیت پردازی سطحیش او را در حد یکی دیگر از تیپ های فراموش شدنی سینمای ایران قرار می داد-سمپاتی ما را با او بر بی انگیزد،اما در حد شعار و حرفهای همیشگی چنین شخصیتهایی باقی ماند، اصرار برای حفظ تدوام روایت رئال اثر-انگاری که شخصیتهای واقعی نه خواب می بینند،نه رویا و نه ذهنشان فلش بک دارد،
آنچه به طرز ابلهانه ایی فیلمسازان ایرانی اصرار دارند از هویت آدمهای واقعی حذف کنند که نکند فیلمشان از این رئالیسم بیهوده فاصله بگیرد- باعث گشت که ما باوری نسبت به این مرارتها و رنجها نداشته باشیم و این لحن دو گانه بلا تکلیف فیلم مشخص نیست که بالاخره او را محق می داند یا خیر؟
پیمان معادی از همان شیوه ایی بازی بهره می برد که در فیلم قبلی “روستایی ” ،”ابد و یک روز” نیز استفاده کرده بود، همان عصبیت، شیوه نگاه، خشونت، فریادهای گاه و بیگاه و نیشخندهای همیشگی،هر چند باید اذعان کرد که جزو معدود دفعاتی در سینمای ایران است که پلیس به شخصیت نزدیک شده است و تصویری واقعی تر از آنچه همواره به نمایش گذاشته می شده ساخته است.البته غیبت ناگهانی او در نیم ساعت پایانی یکی دیگر از عناصر چند پاره بودن فیلمنامه است. غیبتی که توجیه منطقی نیز برای آن وجود ندارد.
حضور مداوم کارگردان در اثر هر چند موجب ساخته شدن سکانسهای تاثیر گذاری گشته اما بر شعاری بودن فیلم افزوده و این نارسیسیم تکنیکی چیزی به مفروضات ما اضافه نمی کند، مانند سکانس جمع آوری گروهی معتادان در بیغوله ایی عحیب، یا سکانس تجمع آنان در سلول کوچک زندان و آب پاشیدن ناصر روی آنها،کارگردان به شکلی سطحی تلاش دارد تا عواقب و آثار اعمال آدمهایی مانند “خاکباز” را برای ما به تصویر کشد،آنچه بارها در آنونسها و تیزرهای خبری مبارزه با مواد مخدر و مستندهایی از این دست شاهد آن بوده ایم..
“متری شیش و نیم” اثری نیست که ما را با زوایای جدیدی از این روایتهای مرسوم آشنا کند و دقیقن برادر خلف “ابد و یک روز” است فیلمی که تنها با نمایش زندگی های نکبت بار انسانهای حاشیه ایی روان مخاطب را به بازی می گرفت و احساسات او را تحت تاثیر قرار می داد اما هیچ اندیشه یا هدف مشخصی را در بر نداشت و بیشتر بدل به بازی مخاطبان در تقلید از صحنه های مختلف آن گشت،بدون اینکه عمق محتوایی در بر داشته باشد.
نمایش نکبت به یکی از عناصر جدایی ناپذیر این سالهای سینمای ایران بدل گشته است.فیلم پر از تیپ های قراردادی همیشگی است، حتی شخصیت قاضی فیلم با بازی “فرهاد اصلانی” یا “علی ژاپنی” و حتی نامزد سابق ناصر با بازی “پریناز ایزدیار” هم همین گونه اند.آدمهایی که شخصیتهای چند لایه ایی ندارند و تنها در جهت پیشبرد داستان آنهم به دم دستی ترین شکل آفریده شده اند..
این عطش عجیب دیده شدن و تحت تاثیر قرار دادن مخاطب به واسطه کارگردانی،بشدت به انسجام کار لطمه زده و نمی گذارد اثر چندانی از “متری شیش و نیم”- که به کلیشه ایی ترین شکل نامش در اثر بازگو گشت،قیمت کفن!!-به عنوان یک فیلم باقی گذارد و به جایش مدام نام “سعید روستایی” سازنده آن تکرار می شود،مسیری که اگر همین گونه پیش رود خیلی زود به بن بستی معنادار بر خواهد خورد،چرا که از اندیشه ایی عمیق و پویا برخوردار نیست و قدرتی در ساخت ساحت معنی ندارد.
دقت کنید به سکانس پایانی آن،صحنه اعدام که اصلن لزومی هم نداشت که نمایش داده شود- فیلمی که چند بار می توانست تمام شود اما ادامه یافت بی آنکه نیازی باشد و بدین شکل از مرز دوساعت هم گذشت-کارگردان تمام تلاشش را درساخت قدرتمند بصری آن کرده است تا چه چیزی را به ما بفهماند؟ فرجام کار را؟… حضور”پیمان معادی” در بالای پشت بام محل اعدام و نگاه سردش چه مفهومی دارد و چرا به ناگهان پدیدار می شود،
کارکرد دراماتیک آن چیست،که ما را بترساند یا چه؟، مقایسه کنید با سکانس اعدام در “فیلمی کوتاه درباره قتل”،”کریستف کیسلوفسکی” گه بدون طنازیهای معمول تکنیکی و با نشان دادن شقاوت اعدام کنندگان یکی از تاثیر گذارترین سکانسهای اعدام تاریخ سینما را ساخته است، در خدمت اثر و برای اینکه مخاطب با تمام وجود قساوت، زشتی و هولناک بودن اعدام را با تمام وجود حس کند.
متری شیش و نیم” هر چند با کوبندگی و قدرت آغاز می شود اما به سرعت مسیر سقوط را طی کرده و به اثری نا امید کننده بدل می گردد که در بیان منویات خود الکن و در ساختن شخصیتهایش ناتوان است. اثری که هر چند از بسیاری آثار این دوره جشنواره سطحی بالاتر داشت اما در نهایت و در گذر زمانی اندک محکوم به فراموشی است. برای ماندگار شدن هر اثری به چیزی بیش از قدرت کارگردانی و صحنه پردازی نیاز است، به آن دغدغه و اندیشه ایی که اثر را در اذهان مخاطب حک و تثبیت کند، به پرسشهای بی جوابی که تا مدتها به دنبال آن بگردد و به فرجامی که ماحصل آن را در جایی دیگر بیابد.
“روستایی” فاصله بسیاری تا تبدیل شدن از یک فیلمساز مستعد به سینماگری خلاق دارد. فاصله ایی که با این شیوه و روش بعید است که هیچگاه پر گردد، او باید این را متوجه شود که تا وقتی اندیشه رابه تصویر تبدیل نکند و فیلمهایش چیزی به غیر از طنازیهای تکنیکی و بازیهای جداب لحظ هایی نداشته باشند،
هرگز نمیتواند وارد پانتئون فیلمسازان و آثار ماندگار گردد. هیجان زدگی مخاطبان و موجهای شکل گرفته در کنار فیلمها هیچگاه معیاری برای سنجش کیفی آنها نیست. زمان بهترین قاضی برای داوریست، غبار زمان چه بسا بسیاری از آثار درخشان زمانه خود را شسته است،چه رسد به هیجان زدگی های حاصل از موجهای دریاچه کوچک سینمای ایران.