جامعه سینما :شاهپور شهبازی/مکان؛ پاریس پایتختِ جهان؛ قلب رهایی انسان. زمان؛ شب چهارده هم ژوییه ۱۷۸۹؛ خلوتی آبستن حادثه. قهرمانان صحنه، انبوه عظیم تنگ دستان، فرودستان، ستم دیدگان پنهان مانده در اعماق قرون. موضوع صحنه؛ تسخیر قلعه ی مخوف «باستیل»، نماد استبداد سلطنت مطلقه.
قهرمانان گمنام تاریخ، مصمم و آشتی ناپذیر به قلعه ی مخوف «باستیل» حمله می کنند. قلعه بانان شلیک می کنند. جهنم بر پا می شود. تیغ و باروت در هم می شود. خون پاسخ خون. حصار شکسته می شود. زندانیان آزاد می شوند. قلعه ویران می شود. فاتحان دردمند، حصر شدگان تاریخ، سنگ های زندان را به نشانه ی پیروزی میان خود تقسیم می کنند.«از تلخی تمامی دریاها»، خورشید می جوشد از زمین. متافیزیک انقلاب لب می گشاید. روبسپیر آنرا «عظمت انسان در برابر حقارت بزرگان» می نامد و هگل به عنوان «لحظه ی آشتی آسمان و زمین» آنرا ستایش می کند.دوک لیانکور سراسیمه به دربار لویی شانزدهم می شتابد و خبر سقوط باستیل، آزادی زندانیان و فرار لشکریان سلطنتی را به پادشاه مستبد می دهد.لویی شانزدهم فریاد می زند: «ولی این طغیان است.»لیانکور اما خونسرد سخن پادشاه را تصحیح می کند: «نه اعلیحضرتا طغیان نیست، انقلاب است»
تفاوت تصور لویی شانزدهم و پاسخ لیانکور در چیست؟ انقلاب یعنی چه؟
«هانا آرنت» درکتاب «انقلاب» واژه ی Revolution (انقلاب) را در اصل به معنای «بازآوری» یا «بازگشت» تعبیر می کند و از تبارشناسی این واژه به این نتیجه می رسد که کلمه ی Revolution «از مصطلاحات اخترشناسی است که به واسطه ی اثر بزرگ کپرنیک در علوم طبیعی دارای اهمیت شد.این واژه در کاربرد علمی و معنای دقیق لاتینی آن «دال بر حرکت دورانی منظم و قانونمند ستارگان است که بیرون از نفوذ انسان و ایستادگی ناپذیر است»بنابراین معنای واژه دارای دو کیفیت مشخص است. یکم: «قانونمندی حرکت دورانی» و دوم: «ایستادگی ناپذیر».اما «هانا آرنت» معتقد است، در سده ی هفدهم برای نخستین بار این واژه به صورت یکی از اصطلاحات سیاسی و به معنای «گردش به جای اول، به نقطه ایی پیش بنیاد» بکار گرفته می شود و به طور ضمنی به معنای «بازگشت به نظمی از پیش تعیین شده.»
هانا آرنت می نویسد: «به سخن دیگر، باید به انقلابهای امریکا و فرانسه بپردازیم و متوجه باشیم که هر دو انقلاب را مردانی به صحنه آوردند که در مراحل بدوی معتقد بودند کاری که می کنند فقط بازگردانیدن نظام دیرین است که در اثر خودکامگیهای حکومت مطلقه سلطنتی یا سوءاستفاده های حکومت انگلستان در مهاجرنشینها به هم خورده و مورد تجاوز واقع شده است. این مردان با نهایت صمیمت و خلوص ادعا داشتند که فقط بازگشت به گذشته ایی را دارند که در آن همه چیز چنانکه می بایست، بوده است»اما از سده های هفدهم و هجدهم روح عصر جدید در کالبد این واژه ریخته می شود و در انقلاب فرانسه این واژه معنای دیگری می یابد.تسخیر قلعه ی باستیل و پاسخ لیانکور به پادشاه به نظر هانا آرنت «برای نخستین بار تاکید را تماما از مفهوم قانونمندی یک حرکت دورانی به کیفیت ایستادگی ناپذیری این گردش منتقل می کند.»
دانتون نماد قلبِ انقلاب و روبسپیر نماد اراده ی انقلاب فرانسه است.
دانتون نمادِ روح انقلاب و روبسپیر نمادِ جسمِ انقلاب فرانسه است. دانتون نمادِ زبان انقلاب و روبسپیر نمادِ عملِ انقلاب فرانسه است.روبسپیر اما به عنوان اراده، جسم و عملِ انقلاب فرانسه بیمار است و با دانتون به عنوان قلب، روح و زبان انقلاب در تضاد است. بنابراین انقلاب زنده نمی ماند.روبسپیر به عنوان رهبر انقلاب فرانسه و یک پراگماتیست و استراتژیست با بصیرت، به دلیل میل مفرط معطوف به قدرت، بصیرتش را از دست می دهد.«بصیرت عبارت است از توانایی کاربرد وسایط در جهت غایت کلی انسان یعنی سعادت.»سعادت اما تنها به داروی شفا بخشِ «عدالت» زنده نمی ماند که «آزادی» فطرتِ معنویی سعادت است.
«وحشت سرخ»
فیلم «دانتون» در یکی از روزهای بهار ۱۷۹۴ پنچ سال بعد از تسخیر زندان مخوف باستیل و در دوران «وحشت سرخ» آغاز می شود. درشکه ایی بعد از کنترل و عبور از دروازه ی شهر به میدان اصلی پاریس می رسد. در میدان شهر داربست گیوتین مجازات که با چرم سیاه و زمختی پوشانده شده، دیده می شود. درشکه از کنار گیوتین می گذرد.فیلم برش می خورد به نمای اینسرت گیوتین که دوربین آرام به داربست آن نزدیک (تراک این) می شود.زیر چرم ِسیاه گیوتین تیغه ی فولادی و براق آن می درخشد.
سپس دوربین به چهره ی کلوز آپ دانتون که از داخل درشکه داربست گیوتین را نگاه می کند، نزدیک می شود (تراک این). همزمان با حرکت دوربین؛ چهره ی زنی جوان به داخل کادر می آید و روبروی چهره ی دانتون قرار می گیرد.با این نوع از آغاز؛ فیلم تضاد اصلی اش را معرفی می کند. تقابل دانتون و روبسپیر.گیوتین به عنوان نماد رهبر انقلاب فرانسه استوار و خدشه ناپذیر ایستاده است. تیغه ی فولادی و سنگین آن می درخشد اما داربست گیوتین زیر چرم سیاه و زمختی پنهان شده است. این نما در تقابل با نمای چهره ی دانتون است که با پیوستن شخصیت زن جوان لطافت انسانی آن دو چندان می شود.سختی، تیزی، سنگینی و درخشندگی تیغه ی گیویتن و پوشیدگی داربست آن (متافیزیک قدرت) در تقابل با نرمی، زنانگی، معصومیت، بشاشیت و گشادگی چهره های انسانی قرار می گیرد (متافیزیک انقلاب).
سنتز این تضاد در نمای بعد تصویر می شود. دوربین به آرامی از شمائل غیر انسانی گیوتین به عقب حرکت (تراک بک) می کند. گیوتین در این نما به مانند فردی تصویر می شود که شنل سیاه و زمختی بر سر کشیده و تیزی تیغه ی فولادی آن مثل سفیدی دندان می درخشد.این ترکیب و مبادله ی نما ها در آغاز فیلم علاوه بر عینیت بخشیدن به تضاد اصلی داستان، مانیفست سوبژکتیو و قضاوت تاریخی «آندره وایدا» را نسبت به انقلاب فرانسه باز می تاباند.
تقابل «متافیزیک انقلاب و قدرت».
صحنه ی بعد در خانه ی محقر و ساده ی روبسپیر می گذرد. سپس فیلم به صف طویل و منتطر گرسنگان برای دریافت جیره ی روزانه برش می خورد. موافقان و مخالفان در صفِ انتظار راجع به انقلاب فرانسه حرف می زنند اما با دیدن فردی که به نظر جاسوس و خبر چین می آید، ساکت می شوند.این اولین نشانه ی «متافیزیک قدرت» است؛ «وحشت افکنی».در چند صحنه ی بعد دانتون در جمع دوستانش بر این «وحشت افکنی» تاکید می کند:
«روبسپیر را تنها یک چیز به اینروز کشانده. نیروی پلیس مخفی که مردم از آن وحشت دارند.»در ادامه ی این صحنه یکی از شخصیت های انقلابی و هوادار دانتون که بعدا به او خیانت می کند، در جمع نمایندگان سخنرانی می کند و همین دیدگاه دانتون را با جزئیات بیشتر تشریح می کند:«در این جمهوری نوپا، نیرویی پا گرفته که درخت انقلاب را مانند دارکوب از درون می تراشد. پلیس مخفی جاسوس پرور. پلیس مخفی که با ارعاب و تهدید مردم را به ستوه آورده است. این پلیس چون هیولایی آزادی انسان ها را به خطر انداخته به گونه ایی که هرکس از دیگری هراسناک است»هدف از «وحشت افکنی» نابودی هر گونه مخالفت سازمان یافته است و ابزار آن خبرچینان و جاسوسان مزدور است که به شکل شهروند همه جا و در هر موقعیتی حضور دارند.«وحشت افکنی» از کانال تسلط «وحشت نامرئی» یعنی سلطه ی نیروهای امنیتی بر جامعه ایجاد می شود. «وحشت افکنی» با خشونت یکسان نیست. حکومت وحشت هنگامی بوجود می آید که خشونت با اینکه هر گونه قدرت را نابود کرده است، کنار نمی رود و بعکس مسلط بر امور باقی می ماند.
«خشونت عریان»
هنگام گفتگوی مردم در صفِ انتظار آذوقه، یک زندانی جوان را پیاده به طرف گیوتین مجازات می برند.زن جوانی می پرسد: «چرا پیاده؟ این روش تازه است؟».این دومین نشانه ی «متافیزیک قدرت» است. «خشونت عریان».خشونت عریان واضح ترین جلوه ی «متافیزیک قدرت» برای مشروعیت بخشیدن به مرجعیتِ قدرت است.«سیاست سراسر مبارزه ای است برای کسب قدرت، بالاترین نوع قدرت، خشونت است»«متافیزیک قدرت» عریان می درد اما پوشیده عمل می کند. درخشونت عریان مقدار جرم اهمیت ندارد بلکه وحشت ناشی از ویرانی جسم و تقدسِ امر مجازات به عنوان استمرار نظم موجود سیاسی الویت پیدا می کند.هدف از نمایشِ خشونت عریان، چیرگی ترس و تسلیم در روان انسان است تا از جامعه موجود مطیع و منقاد بسازد.ترسیده از ترساننده هویت می سازد. هویتِ ترسیده جمعی می شود تا قدرتِ ترساننده مقام گردد.
حکومت ارعاب و وحشت
روبسپیر دستور توقیف روزنامه را می دهد. در صحنه ی بعد چاپ خانه ی روزنامه توسط اوباش انقلابی ویران می شود.این سومین نشانه ی تقابل «متافیزیک انقلاب و قدرت» است.«متافیزیک قدرت» بردگی بیرونی را از کانال بردگی درونی میسر می کند. سرکوب آزادی و سانسور عقاید و وقایع «خون آشام بردگی و غول خوف انگیز تمدن» است.«حکومت ارعاب و وحشت به وسیله ی روبسپیر در واقع کوششی بود برای سامان دادن به ملت فرانسه در یک دستگاه غول پیکر حزبی تا از طریق باشگاه ژاکوبن بتواند شبکه ی حزبی خود را در سراسر فرانسه بگستراند.»مطبوعات آزاد به عنوان مهمترین رکن «متافیزیک انقلاب»، انحصار قدرت را می شکنند تا چرخش آنرا به گردش دربیاورند و «متافیزیک قدرت» به عنوان مهمترین رکن دیکتاتوری، آزادی مطبوعات را می شکند تا از «انحصار قدرت»، «قدرت انحصاری» بسازد.
مطبوعات سانسور شده حیات اجتماعی را به فساد می کشاند
«غایت انقلاب تسخیر و حفظ آزادی است» اما روبسپیر که در آغاز انقلاب فرانسه «باشگاه ها و انجمن ها» را به عنوان ارکان راستین قانون اساسی و شالوده ی آزادی ستایش می کرد، به محض دست یافتن به قدرت به عنوان ریاست سیاسی حکومت، در تابستان ۱۷۹۳ آنهم نه چند ماه بلکه تنها چند هفته بعد از رسیدن به قدرت، موضع خویش را معکوس می کند.
به تحقیر انجمن ها می پردازد و برای سرکوب آنها دست به دامان «انجمن خلقی عظیم ملت فرانسه» می شود. تنها استثنایی که روبسپیر قائل می شود در مورد ژاکوبنهاست که محفلشان به حزب خود او تعلق داشت.»درصحنه حمله ی اوباش انقلابی، دمولن در اعتراض فریاد می زند: «شرم نمی کنید! قانون چه می شود؟».اوباش اما بی توجه به اعتراضات دمولن، چاپخانه را ویران و مسئول آنرا بازداشت می کنند. این مهمترین تقابل «متافیزیک انقلاب و قدرت» است.
«جوهر مطبوعات آزاد همان جوهر معقول آزادی در کامل ترین شکل آن است. تنها قانون واقعی مطبوعات، قانونی است که از آزادی مطبوعات دفاع می کند.مطبوعات آزاد شرط گریزناپذیر متحقق شدن طبیعت خود دولت است. تجسم تمدن است، وسلیه ی پیوند فرد با دولت است. آینه ی احساسات و اندیشه های مردم است.مطبوعات سانسور شده حیات اجتماعی را به فساد می کشاند؛ مترادف آن است که دولت تنها صدای خود را بشنود.برای توجیه آزادی نیازی به استدلال نیست، زیرا آزادی جزء لایتجزای حیات معنویی انسان است.
در یک نظام آزاد، هر جهان جدا گرد خورشید آزادی می گردد، درست همان گونه که گرد خود می گردد.کلام مکتوب وسیله ایی برای یک هدف نیست خود هدف است. قوانینی که سودایی جز تحول معنوی در سر دارند نباید کلام مکتوب را محدود کنند.آزادی تنوع یک ارزش اساسی انسانی است که حقانیت آن در خودش نهفته است.دیکتاتوری روبسپیر با دستور شخصی ممنوعیت مطبوعات و به نام دفاع از آزادی، از «قدرتِ آزادی»، «آزادی قدرت» می سازد.این چهارمین نشانه ی تقابل «متافیزیک انقلاب و قدرت» است.
در صحنه ی بعد آرایشگران روبسپیر او را آرایش می کنند و کلاه گیسش را پودر می زنند. یکی از آنها آینه را جلوی صورت روبسپیر می گیرد تا خودش را ببیند.روبسپیر دست آرایشگر را کنار می زند و می گوید: «ترجیح می دهم خودم را نبینم»روبسپیر بعد از دستور خودسرانه ی توقیف روزنامه از دیدن چهره خویش در آینه می هراسد.آینه همان تصویر و کلیتی است که دیگران از انسان می بینند.
بنابراین تصویر انسان در آینه مشابه تصویر انسان در ذهن «دیگری» و به معنی آگاهی است.روبسپیر با نگاه نکردن در آینه ی «دیگری»، امکان شناخت متافیزیک قدرت و آگاهی بر خویش را می شکند.این پنجمین نشانه از تقابل «متافیزیک انقلاب و قدرت» است.روبسپیر از هراس دیدن چهره ی خویش در آینه ی «دیگری»، از «خویش» و «دیگری» بیگانه می شود.
«توهم توطئه»،
لوی دوسنت ژوست از هم پیمانان روبسپیر و تشنه به خون دانتون، به ملاقات روبسپیر می آید تا ضمن خبر بازگشت دانتون، او را مجاب به گردن زدن دانتون به بهانه ی توطئه بر علیه انقلاب کند:«با روانه کردن دانتون به گیوتین قدرت مطلق از آن توخواهد شد.»روبسپیر مخالفت می کند زیرا معتقد است که دانتون بت و محبوب مردم است و با مرگ او جمهوری و انقلاب به خطر می افتد.«توهم توطئه»، ششمین نشانه ی تقابل «متافیزیک انقلاب و قدرت» است.در «توهم توطئه»، انقلاب از آفت هایش فضلیت و از «بیماری ذهنی»، «عینیت بیماری» می سازد.
آزاده خواهی دانتون و دیکتاتوری روبسپیر
این تقابل و دوئل میان آزاده خواهی دانتون و دیکتاتوری روبسپیر در تمام صحنه های فیلم از آغاز تا انتها به عنوان دو نوع نگاه و روش متفاوت زندگی حضور دارد.شخصیت برون گرا، احساسی و رمانتیک دانتون در تقابل با شخصیت درونگرا، عقلانی و رئالیست روبسپیر است. دانتون، چاق، شلخته، خوشبین، پرشور، پرتحرّک و آنارشیست است و روبسپیرِ تکیده، بیمار، نحیف، رسمی، خشک، زاهد و منظم است.دانتون با لذت یک انسانِ عاشق زندگی می نوشد، می خورد، شوخی می کند، داد می کشد، غمگین می شود، قهقهه می زند، هدایت می کند، تردید می کند، رها می کند، مایوس می شود، شکست می خورد اما نستوه و استوار به سوی داربست گیوتین می رود و زیر پنجره ی خانه ی روبسپیر آرام زمزمه می کند:
«بزودی به ما ملحق می شوی. دورانت نیز به تو وفا نمی کند. تیغ تیز گیوتین از آن تو خواهد شد»پیش از ملاقات با مرگ پای گیوتین به جلادش دستور میدهد:«سرم را به مردم نشان دهید زیرا که این سر دیدنی ست».روبسپیر اما با ریاضت یک زاهدِ معتقد امساک می کند. نمی نوشد، نمی خورد، نقشه می کشد، فرماندهی می کند. توطئه می کند، لشکر جمع میکند، قانون تصویب می کند، پیروز می شود اما در پایان فیلم غمگین و افسرده است:«ما به هر کاری دست زدیم. برای چه؟ به فرانسه آزادی ببخشیم یا دیکتاتوری را ابقا نمائیم. امروز دانتون قربانی شد و فردا روبسپیر»
به انقلاب کبیر فرانسه باز می گردیم. وقایع پی در پی اروپا طی ربع قرن پس از ۱۷۸۹ را به براساس درک «دیوید تامسون» به چهار واژه تقلیل می دهیم.
«انقلاب، جنگ، دیکتاتوری، امپراطوری»
انقلاب فرانسه که با امید به دگرگونی در مقیاس عظیم آغاز می شود به فاجعه ی جنگ می انجامد. خطرات وحشتزای جنگ های دوران انقلاب راه را برای استفاده از «وحشت» در انقلاب هموار می کند. دیکتاتوری از دل این وحشت قوام می گیرد و عاقبت ردایش را برتن امپراطوری مزین می کند.انگار معنای دو واژه ی دیگرِ انقلاب، «گردش به نقطه ایی پیش بنیاد» و «بازگشت به نظمی از پیش تعیین شده» که در انقلاب فرانسه و در قامت مردانی مانند دانتون و روبسپیر «در لباس رومی به صحنه آمده بود» به فرجامی تراژیک منجر می شود تا در هئیت «آدم کم مایه ی دلقک مابی که توانست قیافه ی قهرمانان را به خود بگیرد» به نمایشی کمیک منجرشود.«هگل در جایی، بر این نکته انگشت گذاشته است که همه ی رویدادها و شخصیت های بزرگ تاریخ جهان، به اصطلاح، دوبار به صحنه می آیند، وی فراموش کرده است اضافه کند که بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی.گردش اما کماکان ادامه می یابد.«روزی که ردای امپراتوری سرانجام بر دوش های «لوئی بناپارت» بیفتد مجسمه ی مفرغی «ناپلئون» در میدان واندوم سرنگون خواهد شد»
از :کانال نویسنده