برای جامعه سینما:پرویز جاهد /«دیدن این فیلم جرم است»، فیلمی در ژانر تریلر سیاسی است که در سال های اخیر با سرمایه گذاری و حمایت نهادها و سازمان هایی مثل اوج یا حوزه هنری، رونق تازه ای گرفته و در ادامه فیلم هایی مثل «سیانور» و «ماجرای نیمروز» و «لاتاری» ساخته شده است.
تفاوت این فیلم ها با فیلم های سیاسی- امنیتی که مثلا در دهه شصت یا هفتاد ساخته می شد در شکل، زبان و پرداخت سینمایی آنهاست که نسبت به آن فیلم ها، پیشرفت قابل توجهی داشته اند. اسم فیلم بی ربط است و به گفته کارگردانِ فیلم، دلیل انتخاب آن بخاطر صحنه ای از فیلم است که در فیلم فعلی نیست و در مرحله فیلمبرداری حذف شده ولی با این حال همچنان روی فیلم مانده است.
فیلم، داستانِ بسیجی جوانی به نام امیر است که همسرش در خیابان به خاطر چادری بودن مورد تعرض و ضرب و شتم یک دلال نفتی ایرانی/انگلیسی مست به نام ناصر احتشام قرار میگیرد و بچه اش بر اثر ضربات وارده سقط می شود. امیر که فرماندهی یک پایگاه بسیج را به عهده دارد، این مرد را دستگیر و بازداشت می کند اما از مقامات بالا به او دستور می دهند که او را آزاد کند ولی امیر زیر بار این دستور نمی رود و این نافرمانی و سرپیچی از دستور، او را در مقابل نظام قرار می دهد و مجبور می شود همانند حاج کاظم در «آژانس شیشه ای» برای برآورده شدن خواست قانونی و شرعی اش، یعنی محاکمه و مجازات دلال نفتی متوسل به گروگان گیری شود اما…
«دیدن این فیلم جرم است»، همانند «آژانس شیشه ای»، فیلمی در مورد کشمکش و جدال فرد با سیستم است که از زاویه امنیت ملی روایت می شود. امیر وقتی می فهمد که مسئولان نظام بخاطر فشارهای بین المللی بویژه از سوی دولت بریتانیا و یا نقش مهم این دلال نفتی در مذاکرات نفتی ایران و ژاپن، می خواهند او را بدون محاکمه آزاد کنند، آشفته می شود و دست به گروگانگیری می زند.
با اینکه مسئله فیلم به اصطلاح «ناموسی» است و مستقیما ربطی به برجام ندارد اما به شکلی نمادین و استعاری، علیه برجام و دیپلماسی دولت روحانی و هرگونه مذاکره با غرب است. امیر یک بسیجی ارزشی و آتش به اختیار است که صراحتاً از آقازادهها و مذاکره کنندگان انتقاد می کند.
او درخواست مقامات نظام برای آزادی ناصر احتشام( دلال نفتی) بخاطر فشارهای دولت بریتانیا و مذاکره برای فروش نفت در ژاپن را «باج ناموسی» خوانده و رد می کند. از دید او این دیپلماسی، غیرت ندارد در حالی که مقام امنیتی می گوید در عوض شعور دارد و منافع ملی را درنظر می گیرد.
مشکل بزرگ این فیلم این است که تماشاگر اساساً، مسئله ای را که موجب این بحران شده یعنی ضرب و شتم زنی چادری به وسیله مردی دو ملیتی آن هم در پایتخت جمهوری اسلامی را باور نمی کند. شاید اگر این موضوع در کشوری غربی مثل فرانسه یا انگلستان که گرایش های اسلام ستیزی در آنجا نیرومند است رخ می داد، قابل باور بود. مسئله دیگر، آشفتگی در کارگردانی صحنه های مربوط به مذاکره امیر و گروه بسیجی ها با مقامات امنیتی است. فیلمساز در فضاسازی و ایجاد التهاب و تعلیق که ویژگی مهم این نوع تریلرهای سیاسی است موفق نیست و نتوانسته تصویر درستی از موقعیت جغرافیایی پایگاه بسیج و کنشی که در آن جاری است ارائه کند.