نمایشنامه وویزک به تاثیراتی که پزشکان و ارتش آلمان بر روح و روان و جسم و زندگی مردی جوان به همین نام میگذارند و باعث تهی شدن او از صفات انسانی میشوند میپردازد. از این نمایش اغلب به عنوان ”تراژدی طبقه کارگر” یاد میشود اما میتوان آن را از منظری دیگر یعنی ”تراژدی همیشگی حسادت نوع بشر” نیز مورد بررسی قرار داد. این نمایش براساس داستان واقعی زندگی یوهان کریستین وویزک ، یک کلاهگیس ساز اهل لایپزیک که بعدا در سال ۱۸۲۱ به عنوان سرباز وارد ارتش شد نوشته شده است. وویزک بر اثر حسادت، زن بیوهای به نام کریستینه ووست را که با او زندگی میکرد به قتل رساند و به همین دلیل در ملاء عام گردن زده شد.
داریـــــــــــوش مهرجویی در سال ۱۳۵۱ با ساخت فیلم ”پستـــــــــــــــچی” و ورنز هرزوگ کارگردان آلمانی در ۱۹۷۹ با فیلم ”وویزک” فیلمسازان برجستهای بودند که با اقتباس از این نمایش، داستان زندگی این شخصیت عجیب و غریب و آپوکالیپتیک را بر پرده سینما به تصویر کشیدند. از آنجائیکه این فیلمها از یک متن واحد اقتباس شدهاند تبعا مشابهتها و مشترکات زیادی با هم دارند. به عنوان نمونه ، هر دو کارگردان در انتخاب بازیگر اصلی، دقت و وسواس زیادی به خرج دادهاند . علی نصیریان با آن عینک گرد ته استکانی، نوع اصلاح موی سر، چشمانی گشاد و حیرتزده و بیروح و بازی روان و در عین حال استاتیک خود، شخصیت درمانده و عاصی و تحقیرشده تقی را به نمایش گذاشته است.
از طرفی کلاوس کینسکی با چهرهای که به قول Vincent Canby ” به طور همزمان، هم جوان و هم باستانی است” ، ترس و هراس و بدویت انسانی لگدمال شده را تصویر میکند که صداهای ناشنیدنی را میشنود و تصاویر نادیدنی را میبیند. در عین حال صحنهها و شخصیتهای مشابهی در هر دو فیلم وجود دارد که به عنوان مثال میتوان به کاراکتر پزشک اشاره کرد که نقش عمدهای در تحقیر و توهین قهرمان فیلم ایفا میکند و از او به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده میکند.
پزشک فیلم هرزوگ قصد دارد ثابت کند که میتواند با یک رژیم غذایی خاص که فقط از نخود تشکیل میشود، انسانی را به میمون تبدیل کند و دامپزشک فیلم مهرجویی هم با خوراندن داروهای گیاهی کمیاب قصد درمان ناتوانی جنسی تقی را دارد. در هر دو فیلم صحنهای وجود دارد که این دو پزشک نیمهدیوانه برای اثبات نظریات مالیخولیایی خود، قهرمان فیلم را وادار میکنند تا گوشهایش را تکان دهد. این صحنه، اوج توهین و تحقیر یک انسان را به نمایش میگذارد و در کنار حس حسادت، ضمن این که تاثیر عمدهای بر فروپاشی روحی قهرمان فیلم میگذارد، زمینهساز ارتکاب قتل پایانی فیلم هم میشود.
از دیگر شخصیتهای مشترک بین دو فیلم، نیتالله خان در پستچی و کاپیتان فیلم وویزک و همچنین منیر همسر افسرده و پژمرده تقی، و ماری، زنی که وویزک با او زندگی میکند و فرزندی برای او به دنیا آورده هستند و نقش پررنگی در زندگی و سرنوشت قهرمان دو فیلم دارند. خیانت منیر و ماری (که هر دو به اندازه تقی و وویزک محنت کشیده و فقیر هستند) سببساز قتل آنها میشود و نیتالله خان و کاپیتان با زیرپا گذاشتن شخصیت انسانی تقی و وویزک و تمسخر آشکار آنها، این دو را به مرز جنون و ورطه هلاک و نیستی سوق میدهند.
در صحنهای از فیلم هرزوگ، در حالی که وویزک مشغول اصلاح کاپیتان است، کاپیتان با بیان این که ثروت و موقعیت اجتماعی ارتباط مستقیمی با اخلاقیات دارند، وویزک را به دلیل این که از این دو محروم است فاقد اخلاقیات توصیف میکند. نیتالله خان نیز به بهانه فقر تقی، همواره او را به سخره میگیرد و از او و منیر به عنوان خدمتکار خانه بهرهکشی میکند. به همین دلیل است که اغلب نویسندگان و منتقدان، وویزک را نمایشنامهای در مورد موقعیتهای اجتماعی متضاد و شرحی بر فقر و تاثیر آن در زندگی انسان تفسیر کردهاند. اما از سوی دیگر و به رغم نکات مشترکی که اشاره شد تفاوتهایی نیز بین این دو فیلم وجود دارد که حاصل عوامل متعددی منجمله جهانبینی و نگرش متفاوت این دو کارگردان به رسانه سینما و برداشت آنها از متن اصلی و سبک و سیاق سینمایی آنان است.
هرزوگ در کتاب ” هرزوگ درباره هرزوگ” در مورد ساختار سینمایی فیلم وویزک میگوید : ما در این فیلم از مجموعهای از نماهای چهار دقیقهای استفاده کردیم و بدین ترتیب، فیلم از حدود ۲۵ کات به اضافه چند برداشت کوتاهتر تشکیل شده است. حفظ چنین روندی بسیار دشوار بود و کسی حق اشتباه کردن نداشت. نکته جالب توجه در مورد فیلم این است که فضای موجود در آن به واسطه کاتهای متعدد و حرکت دوربین شکل نگرفته است بلکه کلا بازیگران فیلم این فضا را ایجاد میکنند. من فیلمسازانی را که آنقدر جرات دارند که کل یک سکانس را در یک نمای واحد به نمایش بگذارند دوست دارم. فیلمسازان ضعیف، اغلب دوربین خود را به شکلی غیرضروری حرکت میدهند و از کاتهای متعدد استفاده میکنند زیرا از این نکته آگاهی دارند که مصالح مورد استفادهشان آنقدر قوی نیست که بتوانند آن را با استفاده از یک دوربین غیرفعال به تماشاگر عرضه کنند. داریوش مهرجویی نیز تاکید زیادی بر نقشآفرینی بازیگران دارد اما ساختار فیلم پستچی شباهتی با فیلم وویزک ندارد و کاتهای فیلم و به تبع آن تعداد نماهای آن بسیار بیشتر از فیلم هرزوگ است. بارزترین تفاوت این دو فیلم، اضافه شدن انتقادات صریح اجتماعی / سیاسی به فیلم پستچی است.
موضوع تلف شدن گوسفندها و برادرزاده از فرنگ برگشته و ظاهرا مترقی و مفرنگ نیتالله خان که زنی خارجی را به همراه دارد و به عموی خود پیشنهاد میکند به جای نگهداری گوسفند، مزرعه پرورش خوک راه بیندازد تا از غافله پیشرفت عقب نماند، اشارهای صریح به اوضاع و احوال اجتماعی آن دوران (دهه ۵۰) و هجوم فرهنگ آمریکایی به شئون زندگی اجتماعی و رواج مصرفزدگی دارد و جنبهای انتقادی به فیلم میبخشد که وویزک فاقد آن است.
این جهتگیری به شکلی بسیار استادانه در سکانس مهمانی نیتالله خان که به میمنت ورود برادرزادهاش برپا شده به نمایش درآمده است. در انتها،بخشی از این سکانس را که اوج گزندگی و نیش انتقادی فیلم در آن متجلی شده است عینا از فیلمنامه پستچی (نشر نجوا – ۱۳۶۹)نقل میشود:
کمی بعد، در سالن نیتالله میخواهد برای حضار سخنرانی کند. همه جمع شده و روبروی او نشستهاند. نیتالله بالای مجلس جولان میدهد. مست است و تفنگ در دست دارد. جمعیت مرتب پارازیت و متلک میاندازند. دست میزنند. سوت میکشند. نیتالله فریاد میزند. تحکم میکند. خشمگین میشود… غمگین میشود.
نیتالله:دوستان…دوستان…،ما امروز، با یک مشکل بسیار حیاتی روبرو هستیم،یک مشکل خطیر، آنقدر عظیم که (همه میخندند… دکتر با دست اشاره میکند که بیا پایین.)
نیتالله: خانمها… آقایون… ای عزیزان من، خصوصی خدمتتون عرض کنم،که دشمن یک دیو بیشاخ و دم نیست که با یه گرز آتشین،پشت در کمین کرده باشه که تا سر میکشی بزنه و مختو داغون کنه. نه … اینا نیست.دشمن (تفنگ را در هوا تکان میدهد)… دشمن(شیشکی میبندد)ما همه اسیر یه توهمیم، یه دروغ بزرگ. چونههامون بوی الرحمن گرفته. خیلی وقته بو گرفته، بو گرفته…همه هستی ما داره فدای خوک میشه… زوزه کشون هجوم میآرن. میآن چاردیواریتو به گند میکشن،لجن مالت میکنن. تو اطاق، تو راهرو… حتی روی تخت بنده میگیرن میخوابن…در این ساعت با اعتقاد کامل اعلام میکنم که … که زنده موندن واقعا خیلی جرات میخواد. آفرین بر شما… جایزه شما یک چرخ گوشت الکتریکی خودکار از نوع بسیار مرغوب(تلو تلو میخورد و میافتد.دکتر او را میگیرد.نیتالله با عجز و لابه میگوید.)ای دامپزشک،منو نجات بده…نجات بده…
از:وب اگراندیسمان