اختصاصی جامعه سینما:محسن سلیمانی فاخر /«نگار»بیش ازآنکه دغدغه فیلمساز باشد یک اعلام بازیابی هویت است، تلاشی که فیلمساز از خود رو می کند تا دیگر توانایی هایش را به رخ جامعه سینمایی بکشد اما فیلم در همین حد ازتلاش وهویت نمایی باقی می ماند و مشکل از انجا شروع می شود که رامبد جوان با تمرکز وافر برفرم، قصه گویی و محتوا فیلم را پسمی زند و فرم فیلم در لحظات متعدد رهاوردی جز سردرگمی ندارد.
اما اگر فیلم ازمنظر ریشه شناسی رفتاری واکاوی شود شاید درعمل حاوی محتوای جامعه نگر است،«نگار» خشونتی را که از خود اعمال می کند از یک «فراگیری اجتماعی» و خانوادگی به ارث دارد، رفتارهای خشن او در محیط تعلیمی بر او حادث شده و تحت شرایط عینی مشاهدات فردی اش از زندگی ،معاملات و مراودات پدرش- با ادم هایی که بدون بادیگارد جایی نمی روند –زمانی که با تجارب شخصی و نتایج مرتب با رفتار سایر افراد ممتزج شود توقعی بیش از این نیست.
نگاربرای تبدیل مشاهداتش از تعاملات زندگی نزدیکانش تا رسیدن به عمل، کار سختی نکرده است چرا که عناصر خشونت و بی پروایی اش ثبت شده ذهنی است که به چنین واکنشی خشن و سخت مبدل شده است .برای تایید این نگرش می توان به فرایند میزان مهارت و توانایی او در این واکنش اشاره کرد که به راحتی در درگیری ها پیروز میدان است و حال که در استانه از دست دادن سقف بالای سرش است ابعاد تنبیهی و تشویقی را در یک کفه ترازو قرار می دهد و رفتارش با انگیزه لازم و کافی صورت می گیرد .
از این نگاه مهمترین عوامل شکل گیری رفتار تهاجمی درپژوهشهای اجتماعی «نظریه فراگیری اجتماعی» است که در وهله نخست ازعدم حمایت خانواده نشات می گیرد .نگار با آن حجم خشم بی شک از بخشی از خشونتهای خانوادگی اش فوران کرده که ریشه در دوران کودکی دارد.از این رویکردنتایج خشونت خانوادگی به یک فرد ختم نمیشود و قربانی در بزرگسالی و پس از تشکیل خانواده همان رفتار را در حل تعارض ها و تنش های خانوادگی به کار می گیرند که همان «گردش خشونت» است.
بی شک کنش های«نگار»آبشخور رفتارها، محیط، باورها و تمام چیزهای مورد علاقه اش است که نمود خیلی دور از تصور نیست.با این حال فیلمساز کاش در قصه گویی این واکاوی اجتماعی از نگرشهای شخصی فاصله می گرفت و فرمی قصه گو تر انتخاب می کرد.