[fvplayer id=”1″]جامعه سینما:مهدی تدینی/اینها را ما ساختهایم. رامبدها، بهارهها، گلزارها… تورم نفس هر جنبنده را بند آورده، پس برای جلب توجه اول باید از گرانی گفت. وقتی گوشها تیز شد، از فلاکت بهانهای بساز برای تبلیغ… اینان به راستی افیون تودهاند! ما آنها را بزرگ کردهایم، تا پول درآورند و در خفا به ما بخندند.
زمانی بود که برای سلبریتی شدن به حمایت رسانههایی نیاز بود که عنانش دست عدهای معدود بود. تلویزیون بزرگترین معجزهگر بود. باید به تلویزیون راه مییافتی تا به تعبیر امروزی سلبریتی شوی؛ «چهره» شوی. اما امروز عنان رسانه دست خود مخاطبان است و به تلویزیون نیاز نیست.
جامعه شناسی توهین/«بهاره رهنما» و تولید ابتذال
یازده میلیون فالوور رامبد جوان از همانجایی آمده است که چهارده میلیون فالوور دنیا جهانبخت آمده است… هنر جهانبخت چیست؟ ویدئوی ندا یاسی که در حمام در حال شیو کردن بدنش است و با عصبانیت فریاد میزند «چرا به من میگید پشمات رو بزن!» ده میلیون دیده شده و خود او نیز با همین هنر، هر گاه اراده کند، دو سه میلیون فالوور برای خود جمع میکند.
حالا رامبد متکی به یک رسانۀ عریض و طویل است و کارکرد سیاسی خوبی هم دارد… لالاییخوان خوبی است… اما پرسش بزرگ همه همین است که چرا برخی چهرههای اینستاگرامی بیهیچ هنری چند میلیون فالوور دارند؟
پاسخ آن دم دست است؛ آنقدر دم دست که نمیبینمش. مانند کسی که کلید در دستش است و دنبال کلید میگردد. دنیا و ندا و امثالشان «شورش هیچ»اند. «هیچ» در اینجا هرگز لفظ «توهینآمیز» نیست.
بگذارید چند سطر توضیح دهم: رازی که در پس سلبریتیها نهفته است «شخصیت» است؛ کاراکتر. چیزی که جذاب است نه هنر و دانش، نه جایگاه سیاسی و اجتماعی و نه خلاقیت است… چیزی که جذاب است، «کاراکتر» است. آدمها جذب کاراکتر میشوند.
با دانش و تخصص، با هنر و خلاقیت کسی «سلبریتی» نمیشود. حتی کیارستمی وقتی «کیارستمی» شد، که «کاراکترش» از هنرش به طور مجزا جذاب شد. از صف مردگان، صادق هدایت هم سالها پس از مرگ به یک سلبریتی نامیرا تبدیل شد، چون کاراکترش کشف شد. کاراکتر آهنرباست.
کشف این سلبریتیها این بود که «کاراکتر منهای قابلیت» هم میسر است. در بالا منظورم از «هیچ» این بود که این کاراکتر بر هیچ سوار است. این سلبریتیهای «هیچبنیاد» شورش جامعهاند علیه قابلیت، دانش و هنر.
جامعه این سلبریتیها را میسازد و بزرگ میکند تا گواهی باشد برای اینکه میتوان بیهیچ به همهچیز رسید و از همه معروفتر شد. به این شکل آن «ملال بورژوایی» که آرنت میگوید، از تن این جامعه به در میشود. انسانهای شگفتانگیزی که هیچ چیز شگفتانگیزی ندارند…