جامعه سینما:کاترین بِریّا یکی از کارگردانان زن سینمای مولف فرانسه است که فیلم های رمانس و اناتومی جهنم از مهمترین آثار اوست.آثار بریافیلمهایی محرک و اروتیک است.کار ویژه او پرداختن به مسایل جنسیتی دختران نوجوان بوده است(یک دختر جوان واقعی (۱۹۷۶)، ۳۶دختر کوچک(۱۹۸۸)،دختر چاق (۲۰۰۱)).بریا فیلم آناتومی دوزخ را با بازی یکی از مدلهای کمپانی چنل آمیرا کاسارمیسازد.فیلمهای دوزخیای که مجموعهای از تصاویر ممنوع و بیمعنی است.این گفتگو در حول تفکر و اثار بریا را نیکول ریشتر انجام داده و مرتضی سیاح برای فیلم پن ترجمه کرده است.
میخواهم با فیلم آناتومی دوزخ شروع کنم. فکر میکنم بیباکانه ترین و شجاعانه ترین فیلم دو دهۀ اخیر است. چه شد که ایا ساختید؟
برای خودم نیز بهترین است. این فیلم تمام عیار است.در واقع من میخواستم از رمان مارگریت دوراس اقتباس کنم ولی نمیتوانستم حقوق ساخت فیلم را بدست بیاورم. خیلی عصبانی بودم و با خودم فکر کردم “من خودم میتونم اینو بنویسم” و یک تابستان برای نوشتنش وقت گذاشتم. در حقیقت در حال نوشتن دو فیلمنامه در یک زمان بودم؛ در یک روز برروی دو فیلمنامه کار میکردم،زبان یک زیبایی خاصی دارد که من غافل از آن بودم.
شروع کردم به نوشتن یک رمان و در خلال نوشتن فیلمنامهها و درگیری بر سر کارهای دیگر من از سلطه زبان ناآگاه بودم، اما هنگام نوشتن این فیلم این خصلت زبان را پیدا کردم. انگار خشونتی در لحظه نوشتن احساس میکردم و نمیتوانستم از نوشتنش دست بردارم. من به طور کامل توسط متن تسخیر شده بودم.
من دوباره میخواستم رمانس (۱۹۹۹) را بسازم. میخواستم دوباره شروعش کنم؛ فکر میکردم فیلمِ خیلی سردی است. میخواستم برروی چیزِ خشن تری کار کنم؛ بنابراین کار را شروع کردم. با اینکه این فیلم (آناتومی دوزخ) خیلی عریان و خالص است ولی خشنتر از فیلمِ رمانس است و در جهتی که هدف و خواست فیلم رمانس بود خیلی جلوتر رفت. من قسمتهایی از کتاب را گرفتم و داخل فیلمنامه قرار دادم.
کتاب قسمتهایی داشت که از خشونت بالایی برخوردار بود و من فهمیدم استفاده از این قسمتها برای فیلم غیرممکن است. من هرگز فیلمنامههایم را پس از نوشتن نمیخوانم؛ در واقع فیلمنامهها فقط نقاط شروع هستند.من قبل ازشروع فیلمبرداری آناتومی دوزخ، به فیلمنامه نگاهی انداختم و گفتم “لعنتی تو چه دردسری گرفتار شدی”کاملاٌ وحشت زده بودم. شجاعت این را نداشتم که به عوامل نگاه کنم. واقعاٌ فکرمیکردم که این کار نشدنی است؛ هیچ راهی وجود ندارد که بتوانم این فیلم را بسازم. تمام مدت سرم پایین بود و به کفشهایم نگاه میکردم.
☉ چطور توانستی بر این احساسات غلبه کنی و فیلم را بسازی؟
● خب، یکی از کارها بررسی چیدمان صحنه بود؛ خودم در مورد چیدمان تصمیم گرفته بودم و وقتی به استودیو رفتم و کارهایی که انجام شده بود را مشاهده نمودم خیلی ناراحت شدم. چیزی که مشاهده میکردم خوشایند من نبود، خشمم من را به خود آورد و به من اجازه داد احساساتم را بروز بدهم.
روز بعد که سر صحنه رسیدم، احساس کردم میتوانم کار را شروع کنم و کاملا جرات انجام دادنش را در خود حس کردم. به بازیگرم، جرج، گفتم “به این فیلم مثل یک اثر اکسپرسیونیست آلمانی نگاه کن وهم چنین با وجود رنگی بودن، تصور کن فیلم سیاه وسفید و صامت است.”این فیلمی است که من هر کاری در آن انجام دادم. همه چیز تحت کنترلم بود. طراحی صحنه و لباس را خودم انجام دادم وهم چنین انجام بسیاری از جلوههای ویژه به عهده خودم بود. فیلم مطلقاٌ به خودم تعلق دارد و این مالکیت را در مورد هیچ یک از فیلمهای دیگرم احساس نمیکنم.
برای مثال انتخاب روکو به عنوان بازیگر؛ او یک بازیگر فوق العاده است و مردم حتی بعد از دیدن فیلم نمیتوانند این موضوع را درک کنند.جرج وقتی فهمید من روکو را به عنوان نقش مکمل انتخاب کردم، قصد داشت از پروژه کناره گیری کند ولی پس از مدتی به نبوغ روکو پی برد. در بازی روکو ظرافت و وقار خاصی در حرکاتش وجود دارد که خارق العاده است. او دیالوگهایی را میتوانست ادا کند که من فکر میکردم غیرممکن است. وقتی به چشمان روکو چشم دوختم،احساس کردم دارم به چشمان خواهرم نگاه میکنم. یک برتری در هویتش وجود داشت. کی به کی چشم دوخته است؟ من اینجا نگاه چه کسی را ثبت میکنم؟
☉ فیلم به خاطر محتوایش بحثهای ضد ونقیضی ایجاد کرده است. چطور صحنهای که آمیرا چای مخصوص قاعدگی را به روکو تعارف می کند، گرفتی؟
● افراد خاصی از این فیلم نفرت دارند (گروهای مذهبی). آنها این حقیقت را که من برخی مسائل،مثلاٌ قاعدگی در زنان را نشان دادم دوست نداشتند.صحنهای که آمیرا آن لیوان را میل میکند بسیار شاعرانه است؛ این از آن جمله مواردی است که نمیتوانی برنامه درستی برایش داشته باشی،نمیدانی چطور باید انجامش بدهی. فکر میکردم هیچ راهی برای فیلمبرداری از آن وجود ندارد،ولی آمیرا در این صحنه فوق العاده است، صحنه برداشتن لیوان توسط او زیباست،این قدرت شعر آنجا دیده میشود.به عنوان یک فیلمساز، این صحنه را یک هدیه میدانم.
☉ این صحنه دارای معنویت خاصی است. یکی از چیزهایی که درمورد فیلمهای شما دوست دارم این است که مسائلی مانند سکس و جنسیت با مسائل معنوی درهم میآمیزد.
● این تم همیشگی من و چیزی است که همیشه مورد توجه من بوده و در واقع تلفیق زیبایی و خوی حیوانی است. روکو شبیه کینگ کونگ است که Fay Wray را در دستانش نگه داشته و میتواند آن را خورد کند ولی مجذوبش گشته و آن دختر از او یک مرد ساخته است؛ اگرچه قوی است ولی خودش را ضعیف نشان میدهد. او نه از طریق خوی وحشیگری بلکه از طریق ضعیفتر بودن به انسانیت دست پیدا میکند. همه فکر میکردند فیلم درباره مردانی است که از زنها متنفرند، ولی برای من این یک استعاره بود.
از نظر من یک عنصر مسیح گونه وجود دارد؛ او فقط از طریق دختر و به خاطر او انسانیتش را بدست میآورد. دختر این انسانیت را برای او به ارمغان میآورد و در واقع این دختر است که حقیقت را به او نشان میدهد. مرد، دریافت کنندۀ این وحی هست ولی این دختر است که آن را آشکار میکند و به کمک این الهام است که مرد به انسانیت و آگاهی دست مییابد.
خیلی مشکل است،به دلیل اینکه از یک سو اگر فقط یک نفر، کاری که سعی در انجامش دارید را درک کند کافی خواهد بود و میتوانی راضی باشی. بعضی افراد از دیدن فیلم دچار سوءتفاهم میشوند و درک درستی ندارند ولی از سوی دیگر خیلیها کار تو را درک میکنند.
☉ هنوزاز دیدن فیلمهایی که در گذشته ساختهای، لذت میبری؟ مثل فیلم یک دختر جوان واقعی؟ هنوز این احساس نزدیکی به فیلمهایت را داری یا در گذشته اینگونه بوده؟
● برعکس، این موضوعی است که از آینده میآید، اگرچه ممکن است منسوخ شده باشد. من این فیلم را بیست و پنج سال پس از ساخته شدنش برای اولین بار زمانی که داشتم اصلاح رنگ فیلم را انجام میدادم، مشاهده کردم. من در اتاق نمایش و در حضور خریداران آسیایی، فیلم را تماشا کردم و شگفت زده شدم.
با خودم فکر میکردم “من این فیلمو ساختم.” فیلم درآن واحد هم کهنه و منسوخ بود و هم خیلی مدرن. فکر میکنم این فیلم حتی از رمانس هم دارای خشونت بیشتری است، بخصوص صحنهای که دختر به گرمی پاهایش را باز میکند.این فیلم نیز مثل سایر پروژهها غیرممکن به نظر میرسید. چگونه این فیلم را ساختم؟
فیلم از نظر بصری فراواقعی است، مخالف چیزی که آن زمان در فرانسه رایج بود. رنگها به شدت روشن بودند و از آن جایی که در فرانسه مردم خیلی باسلیقه از رنگهایی مثل آبی و بژ استفاده میکنند.رنگهایی که در فیلم استفاده نمودم، مانند رنگهای موجود در نقاشیهای قرون وسطی یا نقاشیهای فراواقع گرای آمریکایی بود. این هم فیلمی بود که من تمام کارهایی که دوست داشتم انجام دادم. طراحی و دوختلباسها را خودم انجام دادم و انتخاب پارچهها با من بود، حتی نقاشیهای آبرنگ داخل آشپزخانه را کشیدم و خودم آرایشگر بودم.
در صحنۀ چمنزار احساس کردم چمنها زیادی سبز هستند و در نتیجه خودم آنها را زرد کردم. فیلمبرداری در محلی صورت میگرفت که من دوران کودکیام را آنجا گذرانده بودم. در صحنۀ سیم خاردار، دشتی وجود دارد که موازی و هم سطح دریاست و این واقعاٌ در فیلم وجود دارد.
سگ مردهای که در فیلم میبینید سگی بود که من در جاده پیدایش کردم و آن را در داخل ماشین گذاشتم تا بپوسد و مجبور بودم مدام سگ را از خانه به محل فیلمبرداری منتقل کنم. بوی جسم فاسد شدۀ عالی ولی تحمل ناپذیری داشت. این بو بیرحمانه اذیتت میکرد و روزها همراهت باقی میماند.
وقتی بین شهرها رانندگی میکردیم از این میترسیدیم که پلیس جلومان را بگیرد و به وجود جسد سگ داخل ماشین پی ببرد. وقتی من این فیلم را بعد از بیست وپنج سال دیدم، فکر کردم فیلمِ خیلی نویی است، برخلاف تمام فیلمهایی که تا کنون ساخته شده است.
☉ بیش از ۴۵ سال است که داری فیلم میسازی. آیا بعد از این همه سال تغییری به عنوان فیلمساز در خودت احساس میکنی؟
● صادقانه بگویم زیاد تغییر نکردهام. شاید راست باشد که در حال حاضر کمتر از زمانی که فیلم یک دختر جوان واقعی را میساختم هدفدار هستم، ولی هنوز به دنبال نوشتن چیزهایی هستم که فیلمبرداری شان غیرممکن است. من این چیزها را مینویسم و یک لوکیشن برایش درنظر میگیرم و فقط مجبورم صحنه را بازنمایی کنم، ولی نمیدانم چطور باید این کار را انجام بدهم، سپس خودم را در موقعیتی قرار میدهم که بتوانم این صحنههای غیرممکن را بسازم.
چیزهایی که من به آنها فکر میکنم و سعی در ساختن شان دارم، با وقایع روزمره، پیش پاافتاده و معمولی متفاوت است و همیشه فکر میکنم برای این چیزها مناسب نیستم. اینها صحنههایی هستند که نمیدانی چه کار باید بکنی و از خودت سوال میکنی چرا برخی صحنههای مسلم و برنامه ریزی شده فیلمبرداریاش محال است؛ بعد برای تو روشن میشود که دلایل این امر خیلی پش پاافتاده و خسته کننده است؛ دلایلی مثل تاثیرآموزشی و اخلاقی این صحنهها.
ناگهان چیزی که در ابتدا فیلمبرداریاش غیرممکن به نظر میرسید، به تو بال وپر میدهد. این قدرتِ شاعرانه است که تو را هدایت و تو را بهتر از چیزی که هستی میکند و به بلندی های جدید میرساند. این دلایلی است که من را مجاب به نوشتن چنین صحنههایی میکند و من آنها را کشف میکنم و از من هنرمند میسازد و باعث میشود کارهایی را انجام دهم که قبلاٌ انجام نشده و هیچ کس نمیتواند انجام دهد.
☉ آیا درست است که آخرین فیلمت سوءاستفاده از ضعف(۲۰۱۳) یک فیلم خیلی شخصی است؟
● صحنههای زیادی وجود نداشت که گرفتنش سخت باشد. پایان بندی فیلم نشدنی بود ولی بقیه صحنهها تقریبا ساده بودند. مردم فکر میکنند ساخت این فیلم برای من به این علت که فیلم داستان زندگی خودم است، غیرممکن بوده ولی من اصلاٌ به چنین چیزی اهمیت نمیدهم. من این داستان را به صورت هنرمندانه پردازش کردم و هیچ گونه ممنوعیتی برای خودم یا هیچ گونه احساس شرمی از نشان دادنش ندارم. فیلمی که واقعاٌ دوست دارم بسازم از نظر مالی غیرممکن است.
فکر میکنم مجبور باشم به سراغ داستانش بروم و به شکلی دیگر تغییرش بدهم، چون هیچ کس حاضر نخواهد شد تهیه کنندگی چیزی که الان روی کاغذ وجود دارد را به عهده گیرد یا روی چنین پروژهای سرمایه گذاری کند. چیزی که مدنظر من است از نظر اخلاقی غیرقابل قبول است.
برای مثال، سطحی از تجاوز جنسی که شما نمیتوانی از نظر اجتماعی آن را پرداخت کنید، ولی در واقع فیلمهایم در قلمرو شعر جریان دارد و نه قلمرو اجتماعی. من همیشه میگویم فیلمهای من درباره واقع گرایی نیست، آنها درباره حقیقت وصداقت هستند، یک نوع شعر وجود دارد که از سطح ظاهری پلاستیکیاش فراتر میرود. من شیفتۀ بدنها و خشونت هستم.
☉ آیا احساس میکنی در جامعه معاصر امروز آن حس شرمساری که نسبت به بدن زن وجود دارد، کاهش پیدا کرده یا نه؟آیا در سینما،بدن زن از مقبولیت بیشتری برخوردار است؟
● این موضوع در فرانسه روز به روز وخیمتر میشود. ما داریم به عقب برمیگردیم: این یک عقب گرد کامل است. اگر به دختران جوان نگاه کنید متوجه میشوید که اکثراٌ سعی می کنند حجاب داشته باشند واز روسری استفاده میکنند.
وقتی من جوان بودم هیچ وقت چنین چیزی را مشاهده نمیکردم و امروزه به نظر میرسد که به یک چیز عادی تبدیل شده است. نه، این عادی و پذیرفتنی نیست.این دوباره حس شرمساری و قباحت را به دنبال خواهد داشت اما هرزگی در نگاه وجود دارد، در نگاه به بدن زنان. این عملِ خیره نگاه کردن است که چیزها را شهوتانگیز و ناپسند جلوه میدهد. خیلی وحشتناک است، زنان نمیتوانند دیده شوند. به نظرم زشت است.در این جنون مذهب، مردم کشته می شوند یا زجر میکشند. این موضوع در مورد مردها هم صدق میکند، اما زنها برهنه وشکنجه داده میشوند. این همان ترس از قباحت است.
☉ مردم میگویند فیلمهای شما هرزه نگار است.
● میدانم چیزهایی در فیلمهایم میگویم که نباید گفت؛ چیزهایی که خوب نیست گفته شود و من عاشق انجام دادن این کارم. همین طور می توانی بگویی که من یک بچه بازم، چون به طرز دیوانه کنندهای عاشق فیلم گرفتن از دختران جوان هستم، همین طور من مُرده گرا وشیفتۀ بدنهای مردهام، چون عاشق پرداختن به مرگ هستم.
اما این زیبایی است که من را مجذوب میکند نه انحراف و هرزگی. من دوست دارم به صورت هنرمندانه این موارد را نشان دهم و در واقع عاشق کار کردن با جنبههای هنری این مسائل هستم، واین جنبههاست که به من الهام میدهد. ■
One Comment
بازخورد: نقد فیلم دخترچاق/معنای«شرم از بدن» - رسانه تحلیلی «جامعه سینما»