جامعه سینما:بهنام وروایی/برای فهم فیلم سرگیجه ابتدا باید تفکر هیچکاک را فهمید.او کارگردانی است که تمایل زیادی به روانشناسی و روانکاوی فرویدی دارد .فیلم درظاهریک داستان معمایی وجنایی داره که ابتدا وانتهای آن مشخص است ولی در بطن ظاهر فیلم همزمان یک سناریوی روانشناختی هم می بینیم.همانند یک خواب نمادین که باید نمادهای آن ترجمه شود.فردی با مسائل روانشناختی که درگیر دنیایی رئال می شود و نحوه اثرگذاری این مسائل بررفتار و تصمیمات او را نشان می دهد که به شکلی می توان با او همزاد پنداری کرد چرا که همه ما درزندگی متاثرازاین مسائل هستیم.نگاهی روانکاوانه به رفتارواعمال شخصیت اصلی فیلم می تواندروشن کننده زوایای پنهان این فیلم باشد ومی توان ازخلال ان برخی مفاهیم فرویدی را نیزتوضیح داد.
هنگام نمایش تیتراژ صحنه یک کوه رو می بینیم که آرم شرکت فیلم سازی پرومونت پیکچر هست که میتونه القا کننده نظریه کوه یخ فروید باشد .فروید روان رو به کوه یخ تشبیه نموده وبراین عقیده است که ما فقط قسمت اندکی از این کوه رو می بینم ومابقیش زیر اب هست وبه قولی خارج از اگاهی ماست.انجا که خودانسان هم نمی فهمد چه خبراست وچگونه بر رفتارش اثرمیگذارد.روی کوه لغتی حک میشه vistavisionکه مربوط به تیتراژ فیلم هست. حرف وسط آنv انگلیسی است که باکشیدگی اغراق امیزی دقیقا روی کوه قرار گرفته است. با توجه به نبوغ خاص هیچکاک وبازی با نمادها که اودرفیلم هاش استفاده میکند بعید نیست که بخواهد به بیننده مفهوم وسرنخی رو القا کند .این حرف شبیه فلشی راهنما وروبه پایین هست که به ما میگه ما میخوام فیلمی در مورد اعماق وناهشیار بسازیم وببینده رو به درون ناهشیاری دعوت می کند.یعنی نیمه زیرین وپنهان کوه که دربرگیرنده خاطرات وامیال واپس زده شده ما هست.
در شروع فیلم صورت زنی را می بینیم .دوربین روی دهان تمرکز میکند وبعد نمایی از چشمان زن را نشان میدهدکه ابتدا به سمت راست وبعد چپ نگاه میکند که خود همین گویا میخواهد پیامی را به ما القا نماید.بازی با اجزای صورت به زیبایی رخ داده وبرای فهمش باید درکی نمادین از اجزای صورت بدست اورد. دهان درمعنای فرویدی میتونه نماد واژن وزنانگی باشد.بعد دوربین به نمایش چشم ها که ابتدا به سمت راست وسپس چپ نگاه میکنند اشاره میکند. دوربین روی چشم چپ متوقف می شود ودرحال نزدیک شدن به این چشم هست که ناگهان فضای اطراف چشم چپ قرمز می گردد که القا کننده خطر,هشدار وخط قرمزی است که گویا باحرکت دوربین رد شده ومورد تهدید قرار گرفته است. کدام خط قرمز رد شده؟چه هشداری داده شده؟کل مفهوم فیلم در این بازی با صورت نهفته و به صورت فشرده شده قرار دارد.
هیچکاک مسیحی است اینجا با زیرکی فلاش بکی میزند به رسم ازدواج مسیحیان که داماد همیشه سمت راست عروس قرار میگیردو نگاه صورت زن ابتدا به سمت راست وبعد چپ القا گر یک مثلثی است که گویا یک ضلع آن در سمت راست ویک ضلع آن در سمت چپ هست وخود زن راس این مثلث را نشان می دهد.سمت راست زن طبق رسوم مسیحی عشق مجاز وسالم (داماد) رانشان می دهد اما سمت چپ خبر از حادثه ای هشدار دهنده می دهد که زنگ قرمز علامت آن است گویا رابطه ای از سمت چپ شکل گرفته که خطرناک است وجریان مثلثی شده است وبرای ما تداعی گر رابطه ادیپال فرویدی است.رابطه ای که در آن پسرعاشق مادرخود می شود وسعی می کند اورا ازچنگ بدر دراورد.
نگاه سمت راست که حضور پدر را می رساندوسمت چپ که هشدار دهنده است وحضور پسر را می رساندکه با حرکت دوربین به سمت چشم چپ گویا درحال صمیمی تر شدن بوده است وعمق تمایل را می رساند. نشان دادن دهان که نماد واژن/زن است وحرکات سمت راست وچپ چشم ها که دوضلع دیگر مثلث را می رساند.این یک تصویر وبیانی ادیپال درشروع فیلم هست.
دوربین به اعماق چشم چپ زن فرو میرود وطرح هایی مارپیچی رو نشان میدهد که القا کننده حس سرگیچه هست. ما دراین چشم وضعیت رابطه سوژه ای (پسر)را می بینم که این زن (مادر) رابعنوان ابژه جنسی انتخاب کرده است واین خطوط مارپیچی حال و روز او را می رساند حس سرگیچه وسقوط. سوژه که هشدار را دریافت کرده وهمچون خطوط که بیهودگی ,سقوط وسرگیچه را القا میکند مبتلا به سرگیچه شده است .ولی این سرگیچه چرا.؟؟سقوط چرا و از چه چیزی؟این همان نوروز(بیماری روانی )است که حاصل این رابطه ادیپی حل نشده می باشد ودر کل فیلم سوژه را درگیر خود می کند.
فروید معتقد است که پسرکه نمی تواند مادر را تصاحب کند باید باپدر همانندسازی کند و آرمانهای اورا درونی سازی کند وبه این طریق از کانالهای دیگر و از طریق سایر ابژه های جنسی نیاز خود را ارضا کند ورابطه پدر ومادر را بپذیرد تا به این طریق از این مرحله به سلامت عبور کند ولی چنانچه این اتفاق نیفتدسایه این ترس همیشه بر روان فرد خواهد بود و افراد معمولا ان را به صورت بیماری روانی نشان خواهند داد.
به عقیده فروید ترس از پدر می تواند به نمادهایی که تداعی کننده پدر هستند منتقل شود منجمله حیوانات که ترس هانس کوچولو از اسب را خود فروید ذکر کرده است یا ترس مرد گرگی که بیمار فروید بود وازگرگ می ترسید ویا موقعیت هایی که نماد پدر هست مثل پست وپول ومقام و..که تداعی کننده قدرت وبرتری هست ودر ذهن با نام پدر گره خورده اندونماد او می باشند.بسته به دنیای هرکس نماد ها می تواند متفاوت باشد.
این تصویر پیشاپیش میخواست معما گونه روایت گر داستان فردی با عقده ادیپ حل نشده باشد. مقدمه ای نمادین ورازگونه.این عقده که روان فرد رو تسخیر کرده است درسراسر فیلم با اسکاتی هست وبر رفتار او اثرمیگذارد بدون انکه خودش متوجه شود زیرا که فروید عقیده دارد این ترس ها وتمایلات درناهشیار ما قراردارندوماراکنترل میکنند بدون انکه بفهمیم.
فرم اولیه تفکر
در شروع فیلم اسکاتی رو می بینیم که همراه همکارش به دنبال دزدی هست.وبعد مدتی تعقیب از بلندی آویزان گشته ودچار سرگیجه میشود ومتوجه ترس از ارتفاع خود می گردد.همکارش برای کمک می اید ولی سقوط می کند وصحنه کات می شود.همانطور که گفتم فیلم را باید مثل یک خواب دید ونمادهای آن را ترجمه کرد.اولین جایی که رابطه ادیپال خود را نشان می دهددراین قسمت فیلم نمایان می شود.رقابتی باهمکارخود برای تصاحب وگرفتن دزد.اسکاتی همانظور که در رمزگشایی از تصویرمقدماتی فیلم دیدم این رقابت ادیپال را ادامه نمی دهد و آن را به نوروز تبدیل کرده است.رقابتی با همکارش برای گرفتن دزدشکل گرفته که تداعی کننده رقابت نمادین اولیه با پدر است.
واسکاتی دچارترس از ارتفاع می شود اما فقط می داند که ترسیده است اما علت ان را درک نمی کند زیرا که علت ان دراعماق ناهشیار ما نهفته است.ارتفاع اینجا نماد غلبه وبرتری وپیروزی وفتح است.او از پیروزی ادیپال بر پدر می ترسد واز ان ترس دارد بدون انکه متوجه شود..وقتی همکار برای کمک می اید سقوط می کند ومی میرد واین صحنه زنده کننده تمایل ناهشیاراسکاتی است که درسر می پروارند هرچند متوجه ان نیست وفقط احساساتی گنگ وب دون منشا را تجربه می کند.او ارزوی مرگ پدر را می کند واین اتفاق می افتد.او توان رقابت ندارد ولی ارزوی او که فرم اولیه تفکر است به حقیقت بدل می شود. فروید عقیده دارد آدمی درابتدای زندگی وقتی امیالش را نمی تواند ارضا کند با تخیل وتصویرسازی آن را ارضا می کند که به ان فرم اولیه تفکر هم می گویند. ودر رابطه ادیپال هم فرد ارزوی حذف پدر وتصاحب مادر را دارد.دراین قسمت فیلم کات می شود.این قسمت فقط می خواست ترس از ارتفاع/ادیپ حل نشده شخصیت اصلی را نشان دهد واینکه چطور برزندگی بعدی او نیزموثراست.
درقسمت بعدی او با معشوقه اش میج در اپارتمان است واز بابت مرگ همکار/پدر احساس گناه می کند.گویی او خودرامقصر مرگ می داند گویا این فرایند برای او اشنایی دارد اما نمی داند کی و چطور و چگونه.هیچکاک دراین قسمت فیلم رابطه اسکاتی را بامعشوقش نشان می دهد از دیالوگها پیدا است که از دوران دانشجویی همدیگر را می شناسند.معشوقه اش که هنرمند است وتصاویری سکسی می کشد که نشان دهنده تمایل او به برقراری رابطه با اسکاتی است.درعین حال رفتاری حمایتی همچون مادر دارد.به اسکاتی میگوید تنها مردی را که میخواهد اوست.اسکاتی اشاره به عقد سه هفته ای دوران دانشجویی شان می کند وبه این نکته اشاره می کند که اون عقد را بهم زده وتمامش کرده است.تعارضی اینجا در کلامشان ودرفیلم اشکار می شود.با وجود علاقه میج به اسکاتی وهمینطور علاقه اسکاتی به معاشرت با میج ولی اسکاتی در برخورد با نشانه هایی سکسی از سوی میج سردعمل می کند گویا تمایلی به برقراری ندارد.واین به طورتلویحی به ما می گوید علت بهم زدن عقد از سوی میج سردی جنسی اسکاتی است.اما چرا اسکاتی علاقه ای به این نوع ارتباط ندارد.اینجا باز میج که با منش مادرانه خود تداعی کننده مادر هست .و تصاحب او برای اسکاتی باز هم ترس از انتقام پدر را به همراه دارد وسردی جنسی نمایان گر همین قضیه می باشد.یک واکنش دوسوگرایانه. علاقه درعین حال سردی.گویا میلی اورابه میج/مادر می خواند وحسی اورا منصرف می کندو آن حس ترس از اختگی توسط پدراست.
درادامه می بینم الستر همکلاسی قدیمی اسکاتی از او تقاضای ملاقات می کند.اسکاتی در حضور الستر مشکوک است واین به خوبی انتقال را نشان می دهد .انتقال مفهومی روانکاوانه هست که درآن فرد احساساتی که به اشخاص مهم واولیه زندگی اش مثل پدر یا مادر دارد را به دیگران فرافکنی می کند واین حس را هم به هرکسی که به نوعی تداعی گر ومشابه انها باشد دارد.گویا الستر تداعی کننده پدر یرای اوست.الستر از اسکاتی میخواهد زنش را که مبتلا به توهم شده تعقیب کند.زنش عقیده دارد روح مادر بزرگش در اون حلول کرده و او رفتار عجیبی از خود نشان می دهد.این تقاضای الستر/پدر از اسکاتی دوباره رابطه رامثلثی و ادیپال می کند خصوصا حلول روح مادر بزرگ در زن الستر یعنی مادلین فضای واقعی تری به حضور دوباره مادر برای اسکاتی می دهد.در ادامه فیلم می بینیم اسکاتی بعد یکسری تعقیب وگریز ونجات مادلین/مادر ازخودکشی به او علاقمند می شود.این تعقیب وگریزها وبالاخره نجات مادلین کم کم احساسات عشقی وجنسی اسکاتی را بیدار می کند او دیگر نمی تواند انها را سرکوب کند. اسکاتی حسی را که به میج ندارد به مادلین دارد گویا مقاومت هایش شکسته شده است وعلایق جنسی کم کم بروز می کند.
در ادامه اسکاتی ومادلین/مادر در کلیسا قرار گذاشته اند واو می گوید محکوم به مرگ است وباید مثل مادر بزرگش بمیرد زیرا که به تسخیر او درامده است.اسکاتی میخواهد مانع شود مادلین به بالای برج کلیسا می رود تا خود را پرت کند.اسکاتی می خواهد مانع شود ودنبال او می رود.ولی در میانه ی پله ها دچار ترس از ارتفاع می شود. ارتفاع که نماد فالوس مردانه ومنشا قدرت هست وتداعی کننده قدرت پدر هست وبالارفتن از ان به منزله شکست دادن پدر وبدست اوردن قدرت مردانگی وپیروزی ادیپال بر اوست.اما اسکاتی از انتقام پدر میترسدونتیجتا از بالارفتن از ارتفاع وشکست دادن پدرمی ترسد.اوبایدبرای کسب مادلین/مادر این رقابت را پیروز شود وبرترسش غلبه کنداما نمی تواند ومادر را ازدست می دهد.او که دوباره فرصت کسب مادر را از دست داده مبتلا به افسردگی عمیقی که ناشی ازفقدان هست می شود.او در ادامه یک خواب ترسناک می بیند.خواب پرپرشدن دسته گلی که همیشه دست مادلین بود ودرعکس مادربزرگ مادلین که درکلیسا هم هست وجود دارد.سپس او الستر ومادربزرگ مادلین را می بیند که همدیگر را دربغل گرفته اند واسکاتی درکنارانها هست وانها نگاه سردی به او دارند وفضا همچنان قرمز وابی می شود شبیه همان رنگی که در ابتدای فیلم در اطراف چشم چپ دیدیم.آنگاه اسکاتی به سمت قبر مادربزرگ مادلین می رود که می بیند خالی است و انگاه که داخل را می نگرد حس سقوط از بالای برج به او دست می دهد.درهمه این مدت رنگ قرمز که چشمک زنان فضای خواب را همراهی می کند حس هشدار را مثل ابتدای فیلم به ما القا می کند.این حسی است که اسکاتی درخواب تجربه می کند وبه این صورت به ما هم القا می شود تا بفهمیم اسکاتی درخواب چه احساسی دارد. اما معنای این سه بخش چیست ؟فروید معتقد است خواب شاهراهی به سمت ناهشیار است.
خواب انچه انسان دراعماق ذهنش دارد رابه شکل نمادین به ما نشان می دهد وما می توانیم با ترجمه نمادها به انچه در ناهشیارماست پی ببریم. پرپرشدن گل درابتدای خواب پرپرشدن ارزوهای اسکاتی را می رساند اما این ارزو چیست؟ در ادامه حضورهمزمان السترو مادربزرگ/مادلین واقعی واسکاتی را می بینیم این دونماد پدرومادر الستر هستند که دراغوش هم هستند واینگه نگاه سردی به او می کنند نشان دهنده شکست خوردن اسکاتی ازپدرش درتصاحب مادرش می باشند ورنگ قرمز هم حس ترس وهشدار را در اسکاتی نمایان می کند.در ادامه اسکاتی داخل قبر را نگاه می کند ومی بیند خالیست .ادامه خواب می گوید گویا نبش قبری صورت گرفته است وگویا مرده زنده شده است.ولی چه چیزی زنده شده است؟این همان خاطرات کودکی است که زنده شده است.اسکاتی با نگاه کردن به اعماق قبر که همان ناهشیارش هست احساس سقوط از برج را تجربه می کند.برج وارتفاع همان نماد فالوس مردانه وقدرت هست که نشان دهنده جایگاه وقدرت پدراست وسقوط از برج/قدرت/فالوس درخواب تجربه شکست اسکاتی درکسب جایگاه پدر را می رساند .این سناریو بلافاصله بعد تصویر دراغوش بودن الستر و زنش درخواب رخ می دهد که به نوعی می خواهد بگویید از دست دادن مادلین مشابه وادامه از دست دادن مادر وشکست از پدر هست.در ادامه فیلم می بینیم که تجربه مجدد ترومای کودکی توسط اسکاتی وعدم تحمل ان باعث می شوداسکاتی دست به استفاده ازمکانیسم ناپخته انکار بزند ودرکوچه ها برای یافتن محبوب پرسه می زند.تا اینکه باجودی که شباهت عجیبی به مادلین دارد اشنا می شوداو سعی می کند مادر/مادلین را درجودی احیا کند واورا ازلحاظ ظاهری شبیه مادلین می کند.تا اینکه اتفاقی متوجه گردنبد جودی می شود که ان را متعلق به مادلین می دانست.
اینجاست که متوجه می شودالستر او را گول زده است و انکه مرده مادلین نبوده بلکه شبیه مادلین بوده است.مادلینی که اسکاتی فکر میکرد همسر الستر هست فقط شبیه او بوده وکلا این قصه فریبی بوده تا الستر از شر زنش راحت شود واسکاتی را بعنوان شاهدی برای خودکشی به دادگاه معرفی کند که موفق می شود.اسکاتی عصبی می شود ولی در دل امیدواربه اینکه دوباره می تواند به مادلین/مادر واقعی برسد.او جودی رابا زور به صحنه قتل می برد واورا وادار می کند از برج بالا رود به او می گوید برای لحطاتی مادلین شوکه هر دو از این اوضاع رهایی یابیم.فضای نیمه تاریک فیلم نشان می دهد که اسکاتی میخواهد از شر خاطراتی که درنیمه تاریک دهن اوست وحال به هشیاری نزدیک تر شده اند رها شود.
اسکاتی میخواد فرصت دوباره را ایجاد کند واین بار پدر را شکست دهد.گویا این خشم اسکاتی علامت برای نبردی خاص با پدر است نبردی که میخواهد پیروز شود.او موفق می شود برترسش غلبه کند وهمراه جودی از برج بالا برود.اینجاست که او بالاخره رقابت را از پدر می بردوجودی/مادلین/مادر را تصاحب می کند.او دیگر از پدر نمی ترسد ولی همچنان انتقال رادرارتباط با جودی دارد یعنی او هنوز دراعماق دهنش نتوانسته از میل به تصاحب به مادر انچنان که از حس ترس ازپدر رها شد رهایی یابد.برای همین جودی را با وجود جنایتش می پذیرد.گویا او برای اسکاتی اصلا جودی نیست وکسی دیگراست زیرا نمی تواند جنایتش را درک کند ولی افسوس که مانع دیگری علاوه برپدر سد راه اوست وان مذهب واجتماع می باشد. مانع مذهبی را به صورت راهبه ای که متوجه راز جنایت می شود نشان می دهد انجا که ترس برجودی /مادر غلبه می کند وسقوط می کند..راهبه ای که نماد موانع مذهبی وهمچنین سوپر ایگو ست ودر سکانس اخر ناگهانی وبا حالتی ترسناک وارد می شودوبه این رابطه شرماگین وتابو پایین می دهد. سقوط مادلین درمعنای نمادین ناممکن بودن ومخالفت با تمایلات کسب مادرتوسط سوپرایگواست. سوپرایگو یا همان وجدان بخشی از روان ماست که با بایدها ونبایدها وقوانین اخلاقی ومذهبی پرشده است ومانع این می شود که انسان بخواهد همه امیال خود را ارضا کند.این قسمت روان در انسان احساس ترس وگناه اخلاقی ایجاد می کندودرفیلم به شکل نمادین راهبه درامده بود.